کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیار سوخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
fuel grade
عیار سوخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] کیفیت سوخت موتور پیستونی هواگرد که میزان خوشسوزی آن را مشخص میکند
-
واژههای مشابه
-
عیار کردن
لغتنامه دهخدا
عیار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وزن کردن . عیارگرفتن . رجوع به عیار و عیار گرفتن شود : من اینجا کنم نقد خود را عیارخود آنجا بیامرزد آمرزگار.میرخسرو (از آنندراج ).
-
عیار گرفتن
لغتنامه دهخدا
عیار گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دینار و درهم را یک یک وزن کردن . مقدار باردینار را پیدا کردن . (از یادداشت مرحوم دهخدا). عیار کردن . تعییر کردن . واکندن . واکن کردن : پدید شد ز فلک مهر چون سبیکه ٔ زرکه هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت . مسعودسعد....
-
کامل عیار
لغتنامه دهخدا
کامل عیار. [ م ِ ع ِ ] (ص مرکب ) زر ده دهی . (فرهنگ نظام ).- نقره ٔ کامل عیار ؛ نقره ٔ خالص . مؤلف تذکرةالملوک آرد: نقره ٔ کامل عیار آن است که از سطح قرص نقره بعد از برآمدن از کوره ٔ قال شاخچه ها به شکل حباب سر میزند، و به همین جهت نقره ٔ خالص را شا...
-
هم عیار
لغتنامه دهخدا
هم عیار. [ هََ عیا / ع َ ] (ص مرکب ) هم وزن . (آنندراج ) (از فرهنگ اسکندرنامه ). || هم ارزش : هر آن جو که با زر بود هم عیاربه نرخ زر آرندش اندر شمار.نظامی .
-
کامل عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: کاملالعِیار] kamel'ayār ۱. دارای عیار کامل؛ درستعیار.۲. [مجاز] بیعیبونقص.
-
کم عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] kam[']ayār ویژگی مسکوک زر که عیارش کم باشد؛ زر قلب؛ ناسره: ◻︎ زآنجا که پردهپوشی عفو کریم توست / بر قلب ما ببخش که نقدیست کمعیار (حافظ: ۴۹۸).
-
عیار گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) محک زدن ، درصد عیار سکه را سنجیدن .
-
تمام عیار
لغتنامه دهخدا
تمام عیار. [ ت َ ع َ / ع ِ ] (ص مرکب ) کامل عیار و خالص . (غیاث اللغات ). سره . زر تمام عیار. زر خالص . زر دهدهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بی غش و پاک : دنیا بعرض فقره بده وقت من یزیدکان گوهر تمام عیار ارزد این بها.خاقانی .نقد مغشوش در جنب طلای ...
-
راست عیار
لغتنامه دهخدا
راست عیار. [ ع َ ] (ص مرکب ) تمام عیار. درست . مقابل شکسته . کامل عیار؛ یعنی پولی که عیار آن راست و درست باشد. (ناظم الاطباء). || مجازاً، بی غش . صحیح . درست : گربود پاسخ تو راست عیارراست گردد مرا چو قد تو کار.نظامی .
-
صافی عیار
لغتنامه دهخدا
صافی عیار. (ص مرکب ) خالص . بی غش : اندر جهان دولت صافی عیار ملک زان خنجر زدوده ٔ صافی عیار باد.مسعودسعد.
-
صاحب عیار
لغتنامه دهخدا
صاحب عیار. [ ح ِ ] (اِخ ) محمدبن علی ، ملقب به قوام الدین (خواجه ...). در دستورالوزراء آمده است که چون پادشاه جهان مطاع شاه شجاع رایت سلطنت و اقتدار برافراشت زمام امور ملک و مال رادر قبضه ٔ اقتدار خواجه قوام الدین نهاد و به اندک زمانی خدمت خواجه در و...
-
صاحب عیار
لغتنامه دهخدا
صاحب عیار. [ ح ِ ] (ص مرکب ، اِمرکب ) آنکه صحت عیار مسکوکات دولتی را نگاه دارد.
-
شبگون عیار
لغتنامه دهخدا
شبگون عیار. [ ش َ ن ِ عَی یا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ).