کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیادت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیادت کردن
لغتنامه دهخدا
عیادت کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیدار کردن . به دیدار کسی رفتن . بیمارپرسی . به پرسش بیمار رفتن .- عیادت بیمار کردن ؛ رفتن برای احوالپرسی و ملاقات بیمار. (ناظم الاطباء) : عیادت دل بیمار من کند قدمش که از زمین فلک افتخار میسازد.خاقانی .
-
عیادت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
زيارة
-
واژههای مشابه
-
عیادت کننده
دیکشنری فارسی به عربی
زائر
-
جستوجو در متن
-
زيارة
دیکشنری عربی به فارسی
ديدن کردن از , ملا قات کردن , زيارت کردن , عيادت کردن , سرکشي کردن , ديد و بازديد کردن , ملا قات , عيادت , بازديد , ديدار
-
visit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازدید کنید، بازدید، دیدار، عیادت، دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، دید و بازدید کردن، سر زدن، خدمت کسی رسیدن
-
visits
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازدیدکننده داشته است، بازدید، دیدار، عیادت، دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، دید و بازدید کردن، سر زدن، خدمت کسی رسیدن
-
ویزیت کردن
لغتنامه دهخدا
ویزیت کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیدار کردن . بازدید کردن . || (اصطلاح پزشکی ) عیادت کردن پزشک از بیمار.
-
visited
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملاقات کرد، دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، دید و بازدید کردن، سر زدن، خدمت کسی رسیدن
-
دیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - نگاه کردن . 2 - زیارت کردن . 3 - عیادت کردن . 4 - صلاح دانستن ، مصلحت دیدن .
-
پرسیدن
فرهنگ فارسی معین
(پُ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - خبر گرفتن ، پ رسش کردن . 2 - احوالپرسی . 3 - عیادت . 4 - بازخواست .
-
تعود
لغتنامه دهخدا
تعود. [ ت َ ع َوْ وُ ] (ع مص ) خو کردن . (تاج المصادر بیهقی ). عادت کردن . (زوزنی ) خوی گرفتن . (دهار). عادت کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عادت گرفتن و خوگر شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || خشمناکی نمودن . (منتهی ا...
-
بازدید کردن
لغتنامه دهخدا
بازدید کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدیدن کسی رفتن که بدیدن شما آمده بود. زیارتی را با زیارتی مقابله کردن . || آفریدن . به نمود آوردن : و بهمین معنی در کتب طبیه در خواص بعضی ادویه آورده اند که فلان چیز اشتها را بازدید کند. (آنندراج ). || عیادت . || م...
-
احوال پرسی
لغتنامه دهخدا
احوال پرسی . [ اَح ْ پ ُ ] (حامص مرکب ) پژوهش و سؤال از صحت و بیماری کسی . استفسار و پرسش از حالت و چگونگی و تندرستی و عافیت و بیماری و مرض و کار و بار. عیادت مریض .- احوال پرسی کردن ؛ احوال گرفتن . استفسار از حال کسی .