کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عکظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عکظ
لغتنامه دهخدا
عکظ. [ ع َ ] (ع مص ) بند کردن . (از منتهی الارب ). حبس . (اقرب الموارد). || جدا نمودن . (از منتهی الارب ). منصرف کردن . (از اقرب الموارد). || بیکار ساختن . || مغلوب نمودن و رد کردن بر کسی بزرگی و فخر او را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || افت...
-
واژههای همآوا
-
عکز
لغتنامه دهخدا
عکز. [ ع َ ] (ع مص ) تکیه نمودن بر عکازه ٔ خود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || در زمین زدن نیزه را و سپوختن در آن . (از منتهی الارب ). فروکردن نیزه در زمین . (از اقرب الموارد). || راه یافتن به چیزی و شناختن . (از منتهی الارب ). هدایت یافتن ب...
-
عکز
لغتنامه دهخدا
عکز. [ ع َ] (ع اِمص ) گرفتگی و گرفتن به پنجه . (منتهی الارب ).
-
عکز
لغتنامه دهخدا
عکز. [ ع ِ ] (ع ص ) مرد بدخوی زفت بدقال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَکِز. (لسان العرب ).
-
اکظ
لغتنامه دهخدا
اکظ. [ اَ ک َظظ ] (ع ص ) آنکه دندانهایش از بیخ افتاده باشد. (المصادر زوزنی ).