کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عکش
لغتنامه دهخدا
عکش . [ ع َ ] (ع مص ) حمله کردن . (از منتهی الارب ). بازگشتن بر کسی ، و گویند حمله کردن بر آن . (از اقرب الموارد). || بافتن تننده خانه را. (از منتهی الارب ). بافتن عنکبوت . (از اقرب الموارد). || گرد کردن و فراهم آوردن . (از منتهی الارب ). جمع کردن . ...
-
عکش
لغتنامه دهخدا
عکش . [ ع َ ک َ ] (ع مص ) پیچیده شدن موی و بر هم نشستن آن . || بسیار و انبوه گردیدن گیاه و در خود پیچیدن آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عکش
لغتنامه دهخدا
عکش . [ ع َک ِ ] (ع ص ) موی مرغول . (منتهی الارب ). موی مجعد. (از اقرب الموارد). || مرد که از وی نیکوئی نیاید.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فراهم آورنده ٔ چیزی . (منتهی الارب ). جامع. (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
حکش عکش
لغتنامه دهخدا
حکش عکش . [ ح َ ک ِ ع َ ک ِ ] (ع از اتباع ) مرددرافتاده ٔ در دشمن و پیچیده ٔ بروی . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اکش
فرهنگ واژههای سره
بسیار
-
جستوجو در متن
-
عکشة
لغتنامه دهخدا
عکشة.[ ع َ ک ِ ش َ ] (ع ص ) مؤنث عَکش . رجوع به عکش شود.- || شجره ٔ عکشة؛ درخت بسیارشاخ درهم پیچیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
انبوه گردیدن
لغتنامه دهخدا
انبوه گردیدن .[ اَم ْ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) انبوه شدن . گرد آمدن وبسیار شدن . تجمیم . تجمم . (منتهی الارب ) : چو انبوه گردد بر دژ سپاه گریزان و برگشته از رزمگاه . فردوسی .تکرفوء؛ انبوه و برهم نشسته گردیدن موی و جز آن . عکش النبت ؛ بسیار و انبوه گردی...
-
پیچیده شدن
لغتنامه دهخدا
پیچیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) التواء. (زوزنی ). تلوی . (تاج المصادر). اطواء. انهصار. (منتهی الارب ): التیاث ؛ پیچیده شدن چیزی بر چیزی . (تاج المصادر). هتهتة؛ پیچیده شدن سخن . عکش ، تعکش ؛ پیچیده شدن موی و بر هم نشستن آن . (منتهی الارب ).
-
مرغول
لغتنامه دهخدا
مرغول . [ م َ ] (ص ، اِ) پیچ و تاب باشد و زلف و کاکل خوبان را نیز گویند وقتی که آن را شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند. (برهان ). پیچ و تاب موی پیچیده . (غیاث ). پیچان . جعد. مجعد. موی پیچیده و با پیچ و تاب . موی مغضب . بشک . مقابل فرخال . (یادداشت مرح...
-
بافتن
لغتنامه دهخدا
بافتن . [ ت َ ] (مص ) بمعنی نسج عربی است که در پارچه و حصیر و کرباس و غیره استعمال میشود. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). بافندگی . نسج کردن جامه و مانند آن . (آنندراج ). پارچه درست کردن . پود را در تار داخل کردن و آنها را درهم نمودن . (ناظم الاطباء). نَسج ...