کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عکس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قاب عکس
لغتنامه دهخدا
قاب عکس . [ ب ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از قاب ترکی به معنی ظرف + عکس . چارچوبی که عکس در وی گیرند.
-
بی عکس
لغتنامه دهخدا
بی عکس . [ ع َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عکس ) بدون نمونه . بی نظیر. بی همتا. (ناظم الاطباء).
-
عکس العمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'aksol'amal واکنش؛ کار یا حرکتی که کسی در برابر کار یا حرکت کس دیگر انجام میدهد.
-
عکس برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'aksbardāri عکس برداشتن؛ جهت تصویربرداری؛ فیلم عکاسی؛ فتوگرافی.
-
جای عکس
دیکشنری فارسی به عربی
البوم
-
مقوای عکس
دیکشنری فارسی به عربی
جبل
-
قاب عکس
دیکشنری فارسی به عربی
جبل , لجنة
-
ظهور(عکس)
دیکشنری فارسی به عربی
تطوير
-
عکس قضیه
دیکشنری فارسی به عربی
نقيض
-
عکس بردار
دیکشنری فارسی به عربی
مصور
-
عکس چاپی
دیکشنری فارسی به عربی
طبعة
-
عکس فوری
دیکشنری فارسی به عربی
لقطة
-
عکس العمل
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتِکاس
-
عکس سلفی
واژهنامه آزاد
عکسی که هر شخص از خودش میگیرد
-
عکس فروش
واژهنامه آزاد
فروشندۀ عکس؛ یعنی شخص یا اشخاصی که عکس های گرفته شده توسط خود (عکاس) و یا دیگران را به فروش می رسانند.