کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عکرمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زاریانی
لغتنامه دهخدا
زاریانی . (اِخ ) ابوالرضابن رجا منسوب به زاریان مرو و از اتباع تابعین است . وی از عکرمه و عبداﷲبن یزید و دیگران روایت حدیث کرده است . (از انساب سمعانی ).
-
ابوطالب
لغتنامه دهخدا
ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) قاضی . او از عکرمه و از او اسباط و ابراهیم بن عیینه روایت کنند.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) عکرمة مولی بن عباس . رجوع به ابوعبداﷲ عکرمةبن عبداﷲ بربری شود.
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) ... ابن عکرمه . او کسی است که مسروحی از شعرای عرب راجع به او شعر دارد. رجوع به صفحه 148 ج 3 البیان والتبین شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن البزری . عمربن محمدبن عکرمه ٔ جزری فقیه شافعی امام جزیره ٔ ابن عمر. رجوع به ابن بزری ... شود.
-
بارناباذی
لغتنامه دهخدا
بارناباذی . (اِخ )ابوالهیثم و بقولی ابوالقاسم بزیعبن هیثم بارناباذی امام محله ٔ خود و مولای ضحاک بن مزاحم بود. وی از عکرمه و عمروبن دینار روایت دارد. (از معجم البلدان ).
-
ایاب
لغتنامه دهخدا
ایاب . [ اَی ْ یا ] (ع ص ) سقاء. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). و منه حدیث عکرمة: و کان طالوت ایاباً. (منتهی الارب ).
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) رقی . از عکرمة روایت دارد و محمدبن ابراهیم امام مسجد حرّان از وی روایت دارد. ابوزرعه ٔ رازی گوید: او را نشناختم . (لسان المیزان ج 2 ص 180).
-
زرجینی
لغتنامه دهخدا
زرجینی . [ زَ ] (اِخ ) زرین بن ابی زرین السراج الرزجینی که از عکرمة مولی ابن عباس (رض ) روایت کرد و عبداﷲ ابن مبارک نیز از او روایت کرد. (از معجم البلدان ).
-
قاص
لغتنامه دهخدا
قاص . [ قاص ص ] (اِخ ) کوفی . محمدبن عبدالرحمن قرشی کوفی ،مکنی به ابوعمرو. وی از پدرش و عکرمه روایت کند و سلیمان تیمی و ثوری و شریک و ابومعاویه ضریر و فرزند فرزندش اسباط از او روایت دارند. (الانساب سمعانی ).
-
قناد کوفی
لغتنامه دهخدا
قناد کوفی . [ ق َن ْ نا دِ ] (اِخ ) طلحةبن عمرو، مکنی به ابوحماد. از راویان است . وی از شعبی و عکرمة و ابن جبیر روایت کند و از او وکیلی روایت دارد. (لباب الانساب ).
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) عکرمةبن عبداﷲ بربری مولی عبداﷲبن عباس از تابعین و محدّث و فقیه است . وفات او107 یا 115 هَ . ق . و عمر او هشتاد یا هشتادوچهار سال بوده است . و رجوع به عکرمه ... شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ثوبان هوزنی مصری ، مکنی به ابوثوبان . از عکرمه روایت دارد و لیث از وی و به سال 145 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحاضرة ج 1 ص 120).
-
ام حکیم
لغتنامه دهخدا
ام حکیم . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) (مخزومیه ) از صحابیات و دختر حارث بن هشام مخزومی از رؤسای قریش و زن عکرمةبن ابی جهل بوده است و پلی که در نزدیکی شام بطرف حجاز ساخته شده و به قنطره ٔ ام حکیم معروف است بدو منتسب می باشد. وی در روز فتح مکه اسلام را ق...
-
جزری
لغتنامه دهخدا
جزری . [ ج َ زَ ] (اِخ ) عمربن محمدبن احمدبن عکرمه مشهور به ابن البزری و ملقب به زین الدین و جمال الاسلام و مکنی به ابوالقاسم . وی از اکابر فقهای شافعی و مفتی جزیره ٔ ابن عمر بود. رجوع به ابن بزری در همین لغت نامه و ریحانة الادب شود.