کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عکاشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عکاشه
لغتنامه دهخدا
عکاشه . [ ع ُ ک ْ کا ش َ ] (اِخ ) (دروازه ٔ...) از دروازه های شهر بلخ بوده و ذکر آن در تاریخ حبیب السیر آمده است . رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 4 ص 297 و 398 شود.
-
واژههای مشابه
-
عکاشة
لغتنامه دهخدا
عکاشة. [ ع ُ ش َ / ع ُک ْ کا ش َ ] (اِخ ) ابن عبدالصمد عَمِّی . شاعری است فحل از بنی عم ، از شعرای دوره ٔ عباسیان ، و از اهالی بصره . وی هرگز خلفا را مدح نکرد و به خدمت آنان درنیامد. از اشعار او اندکی مانده است . عکاشة در حدود سال 175 هَ . ق . در بغد...
-
عکاشة
لغتنامه دهخدا
عکاشة. [ ع ُ ش َ / ع ُک ْ کا ش َ ] (اِخ ) ابن محصن بن حرثان اسدی ، از بنی غنم . ازصحابیان و از اهالی مدینه بود و در غزوات پیامبر اسلام (ص ) شرکت داشت . عکاشة به سال 12هَ . ق . در حرب رده در «بزاخة» از سرزمین نجد بدست طلیحةبن خویلد اسدی شهید گشت . (از...
-
عکاشة
لغتنامه دهخدا
عکاشة. [ ع ُ ش َ / ع ُک کا ش َ ] (ع اِ) تننده و عنکبوت ، یاتننده ٔ نر، یا خانه ٔ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عنکبوت . (دهار). عکاش . و رجوع به عکاشی شود.
-
عکاشة
لغتنامه دهخدا
عکاشة. [ ع ُ ک ْ کا ش َ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ بایادی هفت لنگ از ایل بختیاری ایران ،و دارای شعب ذیل است : مراد، عالونی ، شهروئی ، کلاموئی ، کلاستن ، سله چین . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
فریدون عکاشه
لغتنامه دهخدا
فریدون عکاشه . [ ف ِ رِ ؟ ](اِخ ) شاعری معاصر شاه شیخ ابواسحاق . (یادداشت بخط مؤلف ). از منشیان معاصر آل اینجو بوده و مجموعه ای ازمنشآت او برجاست که در سال 786 هَ . ق . تحریر یافته و در کتابخانه ٔ مجلس شورای ملی محفوظ است . وی ظاهراً منشی مسعودشاه ا...
-
ام عکاشة
لغتنامه دهخدا
ام عکاشة. [ اُم ْ م ِ ع ُ ک ْ کا ش َ ] (اِخ ) دختر محصن . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 260 شود.
-
جستوجو در متن
-
شهرویی
لغتنامه دهخدا
شهرویی . [ش َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ عکاشه ٔ هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به طایفه ٔ عکاشه شود.
-
ابولیلی
لغتنامه دهخدا
ابولیلی . [ اَ ل َ لا ] (اِخ ) محدث است . او از ابی عکاشه و از وی وکیع روایت کند.
-
کله سن
لغتنامه دهخدا
کله سن . [ ؟ س َ ](اِخ ) از شعب طایفه ٔ عکاشه است که از طوایف هفت لنگ ایل بختیاری است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ، ص 74).
-
سله چین
لغتنامه دهخدا
سله چین . [ س ِ ل ِ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ عکاشه و سلمی هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
عالونی
لغتنامه دهخدا
عالونی . (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ عُکاّشه ٔ هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
جوی
لغتنامه دهخدا
جوی . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ عکاشه ٔ هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).