کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عکاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عکاس
/'akkās/
معنی
کسی که عکس برمیدارد؛ آنکه پیشهاش عکاسی است.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
فرتورگر
دیکشنری
photographer
-
جستوجوی دقیق
-
عکاس
فرهنگ واژههای سره
فرتورگر
-
عکاس
لغتنامه دهخدا
عکاس . [ ع َک ْ کا ] (اِ ع ، ص ، اِ) کسی که عکاسی میکند و عکس می اندازد. (ناظم الاطباء). آنکه شغلش عکس برداری است . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عکس شود.
-
عکاس
لغتنامه دهخدا
عکاس . [ ع ِ ] (ع اِ) رسن که بدان دست شتر با مهار بندند تا رام گردد. (منتهی الارب ). عکاس البعیر؛ ریسمانی است که در «خطم » شتر تا «رسغ» دست او بندند تا رام گردد. (از اقرب الموارد). در مثل گویند «دون هذا الامرعکاس و مکاس »یعنی سوای این کار موی پیشانی ...
-
عکاس
لغتنامه دهخدا
عکاس . [ ع ِ ] (ع مص ) ناصیه ٔ یکدیگر را گرفتن . || قلب کردن و معکوس کردن سخن . (از اقرب الموارد). معاکسة. و رجوع به معاکسة شود.
-
عکاس
فرهنگ فارسی معین
(عَ کّ) [ ع . ] (اِ. ص .) آن که شغلش عکس برداری است .
-
عکاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی] 'akkās کسی که عکس برمیدارد؛ آنکه پیشهاش عکاسی است.
-
عکاس
دیکشنری فارسی به عربی
مصور
-
واژههای مشابه
-
عکاس باشی
لغتنامه دهخدا
عکاس باشی . [ ع َک ْ کا ] (اِ مرکب ) رئیس عکاسان . (فرهنگ فارسی معین ). || عنوان احترام آمیز عکاسان . (فرهنگ فارسی معین ) : آقا رضای پیشخدمت حضور همایون چون در فن عکاسی به درجه ٔ کمال رسیده ، به لقب عکاس باشی سرافراز گردید. (مرآةالبلدان ج 1 ص 20).
-
stills photographer/ still photographer, still man, still cameraman
عکاس فیلم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] شخصی که مسئول عکسبرداری از مراحل مختلف تهیۀ فیلم و نماهای انتخابی آن است
-
astrophotographer
عکاس نجومی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] فردی که به عکاسی نجومی میپردازد
-
عکاس باشی
لهجه و گویش تهرانی
عکاس ماهر
-
جستوجو در متن
-
فرتورگر
واژهنامه آزاد
عکاس
-
press photographer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عکاس پرس