کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عُرْوَةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عروه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عروَة] [قدیمی، مجاز] 'orve ۱. حلقه؛ دسته؛ دستگیره؛ دستۀ چیزی، مثل دستۀ ابریق.۲. دستاویز.۳. مال نفیس و پربها.۴. آنچه بشود به آن امید داشت واطمینان کرد.
-
عروه ٔ وثقی
لغتنامه دهخدا
عروه ٔ وثقی . [ ع ُرْ وَ / وِ ی ِ وُ قا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصل لغت دسته ٔ کوزه و امثال آن را گویند که محکم باشد و زود از جای خود کنده نشود، اما بحسب استعمال بر هر کسی که اعتماد توان کرد و تمسک به او توان جست اطلاق کنند. (آنندراج ). رجوع به ...
-
قصر عروة
لغتنامه دهخدا
قصر عروة. [ ق َ رِ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) دهی است از نواحی بغداد در ناحیه ٔ بین النهرین . (معجم البلدان ).
-
قصر عروة
لغتنامه دهخدا
قصر عروة. [ ق َ رِ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) قصری است در عقیق ، و به عروةبن زبیربن عوام منسوب است . عروةبن زبیر روایت کند که رسول خدا فرمود: زمین امت من را طرد کند و در خود فروبرد هنگامی که عمل قوم لوط در میان آنان ظاهر گردد. عروه گوید: برای من خبر آوردند که...
-
بئر عروة
لغتنامه دهخدا
بئر عروة. [ ب ِءْ رِ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) نام چاهی در مدینه منسوب به عروةبن زیاد. (از معجم البلدان ).
-
باب عروة
لغتنامه دهخدا
باب عروة. [ ب ِ ع ُ وَ ] (اِخ ) یکی از سه در دیوار مغربی مسجد حرام به مکه ٔ معظمه : ...بر دیوار مغربی که آن عرض مسجد است سه در است : نخست آن گوشه ای که با جنوب دارد باب عروة بدو طاق است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 106).
-
عروة الوثقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'orvatolvosqā دستگیرۀ محکم؛ دستاویز محکم.
-
عروه و عفراء
لغتنامه دهخدا
عروه وعفراء. [ ع ُرْ وَ وُ ع َ ] (اِخ ) عاشق و معشوقه ٔ مثلی . (امثال و حکم دهخدا). عروةبن حزام ضنی و معشوقه ٔ او عفراء، که سرانجام در عشق او درگذشت ، و نام آنها بصورت عاشق و معشوق در ادب پارسی مانده است . رجوع به عروة (ابن حزام بن مهاجر...) شود : تا...
-
واژههای همآوا
-
عروط
لغتنامه دهخدا
عروط. [ ع َ ] (ع ص ) ناقه ای که به خوردن درخت دندان ریخته باشد. (منتهی الارب ). ماده شتری که آنقدر درخت بخورد تا دندانهای او از بین برود. (اقرب الموارد). ج ، عُرُط. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
عروة
لغتنامه دهخدا
عروة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن یحیی (ملقب به اذینة) ابن مالک بن حارث لیثی ، مشهور به ابن اذینة. وی از شاعران و فقیهان و محدثان مدینه بود ودر حدود سال 130 هَ .ق . درگذشته است . (از الاعلام زرکلی از الاغانی ، و سمط اللاَّلی ، و رغبةالاَّمل ، و الاَّمدی ،و...
-
عروة
لغتنامه دهخدا
عروة. [ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن حارث همدانی ، مکنی به ابوفروة الکبیر. محدث بود. رجوع به ابوفروة الکبیر شود.
-
عروة
لغتنامه دهخدا
عروة. [ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن حزام بن مهاجر ضنی ، از بنی عذرة. شاعر بود و نسبت به دخترعم خود «عفراء» عشق میورزید، عروة و عفراء در یک منزل پرورش یافتند زیرا پدرعروة آنگاه که وی خردسال بود درگذشت و عم او سرپرستی وی را بعهده گرفت . و چون عروه بسن رشد رس...
-
عروة
لغتنامه دهخدا
عروة. [ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن رویم ، مکنی به ابوالقاسم . محدث بود. و رجوع به ابوالقاسم (عروة...) شود.
-
عروة
لغتنامه دهخدا
عروة. [ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن زید الخیل بن مهلهل طائی . از شاعران و از فرماندهان سپاه و از فاتحان غزوات در صدر اسلام بود و در واقعه ٔ قادسیه نیز شرکت داشت . او مدتی از عمر خویش را در عهد جاهلیت بسر برد و در برخی از جنگهای جاهلی با پدر خویش شرکت داشت ...
-
عروة
لغتنامه دهخدا
عروة. [ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن مسعودبن معتب ثقفی . از صحابیان مشهور است و در میان قوم خود در طائف مقامی بزرگ داشت . گویند آیه ٔ شریفه ٔ «علی رجل من القریتین عظیم » در حق وی نازل شده است . عروة وقتی اسلام آورداز پیامبر (ص ) اجازه خواست تا بنزد قوم خود ...