کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عُذْتُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عضط
لغتنامه دهخدا
عضط. [ ع َ ] (ع مص ) حدث کردن وقت جماع . (منتهی الارب ).
-
عضة
لغتنامه دهخدا
عضة. [ ع َض ْ ض َ ] (ع اِ) گزیدگی . (ناظم الاطباء). یک بار گزیدن و گاز گرفتن .
-
عضة
لغتنامه دهخدا
عضة. [ ع ِ ض َ ] (ع اِ) دروغ . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). کذب . (ازاقرب الموارد). || بهتان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || افسون . (منتهی الارب ). سحر. (اقرب الموارد). || سخن چینی . (منتهی الارب ). ج عِضون . (منتهی الارب ) ...
-
عزت
فرهنگ نامها
(تلفظ: ezzat) (عربی) عزیز و گرامی بودن ، سربلندی و ارجمندی در مقابلِ ذلت ؛ احترام ، بزرگداشت ، گرامیداشت ، تکریم ؛ (در قدیم) (به مجاز) خداوند .
-
عزت
واژگان مترادف و متضاد
آبرو، احترام، ارجمندی، بزرگی، حرمت، شرف، عز، ناموس ≠ ذلت
-
ازت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: azote] (شیمی) 'azot = نیتروژن
-
ازت
فرهنگ فارسی معین
(اَ زُ) [ فر. ] ( اِ.) نیتروژن ، گازی است بی رنگ و بی بو و بی مزه . در آب بسیار کم حل می شود. علاوه بر هوا در سفیدة تخم مرغ و گوشت و شیر و همچنین در شوره یافت می شود.
-
عزت
فرهنگ فارسی معین
(عِ زَّ) [ ع . عزة ] 1 - (مص ل .) سربلند شدن ، گرامی شدن . 2 - (اِمص .) سربلندی ، سرافرازی .
-
عظت
فرهنگ فارسی معین
(عِ ظَ) [ ع . عظة ] 1 - (مص م .) نصیحت کردن . 2 - (اِ.) نصیحت .
-
اذط
لغتنامه دهخدا
اذط. [اَ ذَطط ] (ع ص ) مرد کج زنخ . (منتهی الارب ). کژزنخ .
-
ازت
لغتنامه دهخدا
ازت . [ اَ زُ ] (فرانسوی ، اِ) (از یونانی ، مرکب از ((اَ))، حرف نفی + زُئه ، حیات ) دمی باشد بسیط و بیرنگ و بی بو و بی طعم . چهارخمس ترکیب هوا از ازت است . یک لیتر ازت 1/258 گرم وزن دارد و وزن مخصوص آن 5/976 است .
-
ازط
لغتنامه دهخدا
ازط. [ اَ زَطط ] (ع ص ) مرد کج زنخ . || هموارروی . || کوسه . (منتهی الارب ).
-
عظت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عظة، جمع: عِظات] [قدیمی] 'ezat آنچه با آن پند میدهند؛ کلام واعظ؛ پند.
-
عزت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عزَّة] 'ezzat ۱. [مقابلِ ذلّت] عزیز شدن؛ گرامی شدن؛ ارجمند شدن.۲. ارجمندی؛ احترام.۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] خداوند.
-
عِزَّةُ
فرهنگ واژگان قرآن
نيرو و شوکت و آسيبناپذيري(در اصل کلمه عزت به معناي نايابي است ، وقتي ميگويند فلان چيز عزيز الوجود است ، معنايش اين است که به آساني نميتوان بدان دست يافت ، و عزيز قوم به معناي کسي است که شکست دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد ، بخلاف ساير افراد قوم ،...