کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَمِلُواْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عَمِلُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
انجام دادند-عمل کردند
-
جستوجو در متن
-
هباء منثورا
لغتنامه دهخدا
هباء منثورا. [ هََ ئَن ْ م َ ] (ع ص مرکب ) گرد و غبار پراکنده : «و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا». (قرآن 23/25).
-
بریة
لغتنامه دهخدا
بریة. [ ب َ ری ی َ ] (ع اِ) آفریدگان . (منتهی الارب ) (السامی ). آفریده . (زمخشری ). خلق . مردم . ج ، بریات ، بَرایا. (ناظم الاطباء) : اًن الذین کفروا من أهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریة. اًن الذین آمنوا و عملوا الصال...
-
غالب القطان
لغتنامه دهخدا
غالب القطان . [ ل ِ بُل ْ ق َطْ طا ] (اِخ ) در سیره ٔ عمربن عبدالعزیز در باب 31 در ذکر مناجات و دعای عمر آرد: «قال حدثنا غالب القطان قال قال عمربن عبدالعزیز: «اللهم ان لم اکن اهلاً ان ابلغ رحمتک فان رحمتک اهل ان تبلغنی فان رحمتک وسعت کل شی ٔ و انا شی...
-
ممات
لغتنامه دهخدا
ممات .[ م َ ] (ع مص ، اِمص ) مرگ . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مردن . نماندن . فوت . بمردن . (تاج المصادر بیهقی ). موت . (اقرب الموارد). واقعه . ارتحال . مقابل حیات . مقابل محیا. مقابل زندگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : أم حسب الذین...
-
ممنون
لغتنامه دهخدا
ممنون . [ م َ ] (ع ص ) مرد سست . || مرد توانا. از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بهترین و اقصی از هر چیزی که نزد کسی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بهترین از هر چیزی که نزد کسی باشد. ...
-
هباء
لغتنامه دهخدا
هباء. [ هََ ] (ع اِ) گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند. نغام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آن گرد پراکنده که چون آفتاب از روزنه تابد، نماید. (ترجمان تهذیب عادل ). غبار یا چیزی شبیه به دود که در نور خورشید پراکنده باشد. (اقر...
-
اسرائیل
لغتنامه دهخدا
اسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) اسقف . شاگرد مردی حرانی و او شاگرد مردی از اهل مرو بود. ابن ابی اصیبعه از ابونصر فارابی در ظهور فلسفه آرد: ان امر الفلسفة اشتهر فی ایام الملوک الیونانیین و بعد وفاة ارسطوطالیس بالاسکندریة الی آخر ایام المراءة. و انه لما توفی ب...
-
مآب
لغتنامه دهخدا
مآب . [ م َ ] (ع مص ) بازگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بازگشتن . اَوب . اِیاب . اِیّاب . اَوبَة. اَیبَة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب من سفره اوبا و مآباً؛ از سفر خویش بازگشت . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) بازگشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
-
جزاء
لغتنامه دهخدا
جزاء. [ ج َ ] (ع مص ) پاداش دادن . (از منتهی الارب )(ترجمان القرآن عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از شرح قاموس ) (دهار). کیفر. سزا. مجازات . مزد. || پاداش نیکی و بدی عمل کسی را دادن . (از متن اللغة). || کفای...
-
حاضر
لغتنامه دهخدا
حاضر. [ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازحضور و حضارة. مقابل غائب . شاهد. شهید. حضوردارنده .باشنده . عاهن . ج ، حُضَّر، حاضرین ، حضار، حضور. (منتهی الارب ) : فمن لم یجد فصیام ُ ثلاثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم تلک عشرةٌ کاملةٌ ذلک لمن لم یکن اهله حاضری ال...
-
علم الهدی موسوی
لغتنامه دهخدا
علم الهدی موسوی . [ ع َ ل مُل ْ هَُ دا س َ وی ی ] (اِخ ) علی بن ابی احمد حسین طاهربن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهیم بن امام موسی بن جعفر الصادق (ع ) علوی موسوی . مادرش نیز فاطمه دختر حسین بن احمدبن ناصر الحق بود. کنیه ٔ او ابوالقاسم ، و لقبش علاوه بر...
-
طاش کبری زاده
لغتنامه دهخدا
طاش کبری زاده . [ ک ُ را دَ / دِ ] (اِخ ) از فضلای نامی کشور ترکیه است که در قرن دهم میزیسته .وی را کتابی است بنام شقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، در پایان کتاب مزبور، ترجمه ٔ احوالی ازخود نوشته که ترجمه ٔ آن در ذیل درج میگردد. فاضل مزبور ن...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) فضیل بن عیاض بن مسعودبن بشر تمیمی بالولاء الطالقانی الاصل الفندینی . مولد او به ابیورد و بقولی بسمرقند و منشاء وی ابیورد بود. و اصل او از طالقان خراسان و فندین قریه ای از مرو است . و سپس بکوفه شد و در آنجا استماع حدیث کرد و...