کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَلَقٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عَلَقٍ
فرهنگ واژگان قرآن
خون بسته شده ( اولين حالتي که مني در رحم به خود ميگيرد )
-
واژههای مشابه
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع َ ] (اِخ ) مخلاف و ناحیه ایست در یمن . (معجم البلدان ).
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع َ ] (ع مص ) دشنام و ناسزا دادن . (از اقرب الموارد). || آزردن به زبان . || چریدن شتر سرهای درختان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مکیدن انگشت . (از اقرب الموارد). || چسبیدن زالو در حلق شخص (فعل آن مجهول بکار میرود). (منتهی الارب ) (...
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) (ذو...) کوهی است از بنی اسد (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب )، که در آن یومی (جنگی ) بزرگ دارند. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). و بر بالای آن تخته سنگی سیاه قرار دارد. (از معجم البلدان ).
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ 96 از قرآن کریم ، مکی است و دارای 19 آیت .
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) به دل دوست داشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خصومت کردن . || درآویختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آویختن . (اقرب الموارد). || باردار گردیدن . || چ...
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن و آگاه شدن و دریافتن . || به دل دوست داشتن . || کشتن و به قتل رساندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خصومت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درآویختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باردار شدن . || چس...
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروه بسیار. || مرگ ها. || کارها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج ِ عُلقة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع ُ ل ُ ] (ع اِ) مرگ ها. || کارها. || گروه بسیار. (از اقرب الموارد).
-
علق
واژگان مترادف و متضاد
۱. خون ۲. زالو، لو
-
علق
فرهنگ فارسی معین
(عِ لْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر چیز گران بها. 2 - جامة نفیس .
-
علق
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خون ، خون بسته شده . 2 - مقداری گِل که به دست بچسبد. 3 - زالو.
-
علق
دیکشنری عربی به فارسی
اويختن , اويزان کردن , بدار اويختن , مصلوب شدن , چسبيدن به , متکي شدن بر , طرزاويختن , مفهوم , ترديد , تمايل , تعليق , اويزان شدن يا کردن , اندروابودن , معلق کردن , موقتا بيکار کردن , معوق گذاردن
-
علق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'alaq ۱. نودوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای نوزده آیه؛ اقرٲ.۲. (زیستشناسی) [قدیمی] زالو.۳. [قدیمی] خون؛ خون بسته.۴. [قدیمی] مقداری از گِل که بهدست میچسبد.۵. [قدیمی] هر چیز آویخته.