کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَلاّف گیر شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عَلاّف گیر شدن
لهجه و گویش تهرانی
به اجبار در شهری یا محلی توقف کردن
-
واژههای مشابه
-
علاف
لغتنامه دهخدا
علاف . [ ع َ ] (اِخ ) وادیی است در یمن . (منتهی الارب ).
-
علاف
لغتنامه دهخدا
علاف . [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) اسحاق بن وهب . رجوع به اسحاق ... شود.
-
علاف
لغتنامه دهخدا
علاف . [ ع َل ْ لا ] (ع ص ) علف فروش . (اقرب الموارد). || کسی که جو و گندم و کاه و هیزم و یونجه و علف میفروشد. (ناظم الاطباء).
-
علاف
لغتنامه دهخدا
علاف . [ ع َل ْ لا] (اِخ ) رجوع به ابوالهذیل (محمدبن هذیل ...) شود.
-
علاف
لغتنامه دهخدا
علاف . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن طواریابن حلوان بن عمرو، از قضاعة. و رحلهای (پالان ها) علافیة بدو منسوب است ، زیرااو اولین کسی است که آنها را بساخت . (منتهی الارب ).
-
علاف
لغتنامه دهخدا
علاف . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ علف . (اقرب الموارد).
-
علاف
فرهنگ فارسی معین
(عَ لّ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - علوفه فروش . 2 - برنج فروش . 3 - (عا.) بیکار، باطل .
-
علاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'allāf ۱. [عامیانه، مجاز] سرگردان و بیکار.۲. (اسم، صفت) علففروش؛ علوفهفروش؛ کسی که کاه، جو، گندم، زغال، و هیزم میفروشد.
-
علاف
واژهنامه آزاد
(اصفهانی) عَلّاف؛ زغال فروش.