کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَفُوٌّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عفو
لغتنامه دهخدا
عفو. [ ع َف ْوْ ] (ع اِمص ) ساقط کردن عذاب . و مغفرت پوشاندن جرم است برای محافظت از عذاب شرمزدگی و رسوائی ، و عفو را صفت کسی قرار می دهند که توانائی انجام دادن عمل مقابل آن را داشته باشد. (از اقرب الموارد). ترک عقوبت گناهکار. آمرزش . بخشش .گذشت . (نا...
-
عفو
لغتنامه دهخدا
عفو. [ ع ِف ْوْ / ع ُ ف ْوْ ] (ع اِ) خرکره . (منتهی الارب ). جحش . (اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عَفو شود.
-
عفو
لغتنامه دهخدا
عفو. [ ع ُ ف ُوو ] (ع مص ) ناپدید گردیدن خانه . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس شدن خانه . (از اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عفو شود.
-
عفو
واژگان مترادف و متضاد
۱. اغماض، بخشایش، چشمپوشی، گذشت ۲. بخشودن، گذشت کردن ≠ انتقام
-
عفو
فرهنگ واژههای سره
بخشش، آمرزش، بخشایش
-
عفو
فرهنگ فارسی معین
(عَ فْ وْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بخشودن ، گذشت کردن . 2 - (اِمص .) بخشایش ، گذشت .
-
عفو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'afv بخشودن؛ از گناه کسی درگذشتن؛ بخشایش.
-
عفو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عفوّ] [قدیمی] 'afov[v] کثیرالعفو؛ بسیارآمرزنده و درگذرنده از گناه.
-
عَفْوَ
فرهنگ واژگان قرآن
حد وسط و اعتدال - افزون برنياز و قابل صرفنظر کردن (کلمه عفو به معناي آن است که به سوي چيزي خم شوي ، تا آن را بگيري ، اين معناي اصلي کلمه است ليکن در معاني آمرزش ، و محو کردن اثر ، واسطه شدن در انفاق و رعايت حد وسط و اعتدال (درعبارت "خُذِ ﭐلْعَفْوَ...
-
جستوجو در متن
-
amnesties
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آمنه ها، عفو عمومی، گذشت، عفو عمومی کردن
-
عفوة
لغتنامه دهخدا
عفوة. [ ع َف ْ وَ ] (ع اِ) یک بار عفو و درگذشت از گناه ، اسم المرة است از مصدر عفو. (از اقرب الموارد).رجوع به عفو شود. || مؤنث عَفْو. (از اقرب الموارد). رجوع به عفو شود. || ج ِ عَفو، عِفْو و عُفْو. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).رجوع به عَفْو ش...
-
dishonorary
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عفو
-
پوزش
دیکشنری فارسی به عربی
عفو
-
امرزش
دیکشنری فارسی به عربی
عفو
-
مغفرت
دیکشنری فارسی به عربی
عفو