کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَشَرَةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خمس عشرة
لغتنامه دهخدا
خمس عشرة. [خ َ س َ ع َ ش َ رَ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) پانزده . پنجده . (یادداشت بخط مؤلف ). اگر معدود مؤنث باشد خمس بدون «تاء» و عشر با «تاء» تأنیث می آید.
-
ﭐثْنَتَا عَشْرَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
دوازده(مؤنث)
-
ﭐثْنَتَيْ عَشْرَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
دوازده(مؤنث)
-
ذواحدی عشرة اضلاع
لغتنامه دهخدا
ذواحدی عشرة اضلاع .[ اِ دا ع َ ش َ رَ ت َ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه یازده پهلو و بر دارد.
-
اصحاب معلقات عشره
لغتنامه دهخدا
اصحاب معلقات عشره . [ اَ ب ِ م ُ ع َل ْ ل َ ت ِ ع َ ش َ رَ ] (اِخ ) برخی از اهل سیَر بر آنند که ده قصیده از ده تن از شاعران عصر جاهلیت بشرح مذکور در «اصحاب معلقات سبعه » در کعبه آویخته بودند و از خوف رسوایی در مقابل قرآن قصاید خودشان را دزدیدند و آن ...
-
واژههای همآوا
-
عشرت
لغتنامه دهخدا
عشرت . [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) عِشْرة. مصاحبت کردن . معاشرت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). الفت و مصاحبت . (ناظم الاطباء). خوش زندگانی کردن با هم . (غیاث ). سازگاری . (تاریخ بیهقی ). رجوع به عشرة شود : چرا از یار بدعشرت سگالی ز مدح شاه نیک اختر سگالا. عنصر...
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع َ رَ ] (ع عدد، ص ، اِ) ده مرد. (منتهی الارب ) (دهار). عَشَرة. و رجوع به عشرة شود.
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع َش َ رَ ] (ع عدد، ص ، اِ) ده ، و آن اولین از عقود است . (از منتهی الارب ). اسم است عدد ده را، در صورتی که مضاف الیه مذکر بود. (ناظم الاطباء). اولین از عقود است ، و آن عددی است برای مذکر چنانکه عشرة رجال و عشرةأیام ، و هرگاه با عدد ماقبل خو...
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) آمیختگی و آمیزش . (منتهی الارب ). اسم است از «معاشرة» بمعنی مخالطت و آمیزش . (از اقرب الموارد). || خوشدلی . (منتهی الارب ). زندگانی نیک کردن . (کشاف اصطلاحات الفنون ). عشرت . رجوع به عشرت شود. || (اصطلاح تصوف ) لذت انس است ...
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع ُ ش َ رَ ] (ع اِ)درخت ، یا صمغ درخت عُشَر. (منتهی الارب ). واحد عُشَرکه یک نوع درخت است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، عُشَرات . (منتهی الارب ). رجوع به عُشَر شود.
-
عشرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشگذرانی، عیش، کامرانی، ملاهی ۲. خوشی، شادی، طرب، نشاط
-
عشرت
فرهنگ فارسی معین
(عِ رَ) [ ع . عشرة ] (مص ل .) 1 - معاشرت کردن . 2 - خوشگذرانی ، کامرانی .
-
اشرط
لغتنامه دهخدا
اشرط. [ اَ رَ ] (ع ن تف ) فرومایه تر. اسم تفضیل است بدون فعل و این نادر است . ارذل . یقال : الغنم اشرطالمال ؛ ای ارذله . (اقرب الموارد).
-
اشرة
لغتنامه دهخدا
اشرة. [ اُ رَ ] (ع اِ) گرهی مانند دو چنگال که در سر دم ملخ است . (منتهی الارب ).
-
عشرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عشرة] 'ešrat ۱. کامرانی؛ خوشگذرانی.۲. [قدیمی] دوستی و آمیزش؛ مخالطه؛ صحبت.