کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَسْکِریْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عَسْکِریْ
لهجه و گویش گنابادی
askeri در گویش گنابادی یعنی انگور دانه درشت زرد درخشان و شفاف ، شیرین ترین و خوش طعم ترین انگورها انگور عسکری است که بهترین شراب های سنتی گناباد را با آن میسازند.
-
واژههای مشابه
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) حسن بن رشیق عدل عسکری ، مکنی به ابومحمد. محدث و از اهالی عسکر مصر بود. از نسائی و یموت بن مزرع روایت کرد و دارقطنی از وی روایت دارد. تولد وی در چهارم صفر سال 383 هَ .ق . روی داد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به معج...
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) حسن بن عبداﷲبن سعیدبن اسماعیل بن حکیم ، مکنی به ابواحمد. فقیه و ادیب بلاد خوزستان در قرن چهارم هجری بود. وی خال حسن بن عبداﷲبن سهل عسکری میباشد. و نسبت او به عسکر مکرم است . رجوع به حسن عسکری و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج...
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) حسن بن عبداﷲبن سهل بن سعیدبن مهران عسکری ، مکنی به ابوهلال . از فضلای قرن چهارم هجری . رجوع به ابوهلال عسکری و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 2 ص 211، خزانةالادب بغدادی ج 1 ص 112، معجم البلدان ج 6 ص 177، دمیةالقصر، ارشاد الا...
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودحله ٔ بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 370 تن . آب آن از رود حله . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) علی بن سعدبن عبداﷲ عسکری ، مکنی به ابوالحسن . محدث و رحاله ٔ قرن سوم هجری . رجوع به علی عسکری شود.
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) علی بن سعید عسکری ، مکنی به ابوالحسن . از محدثان بود و نسبت او به عسکر سامراء میباشد. وی بسال 298 هَ .ق . به اصفهان رفت ، سپس عازم نیشابور گشت و به سال 300 هَ .ق . در این شهر درگذشت .از جمله کتابهای اوست : الشیوخ و المسند. ...
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) علی بن محمد عسکری . رجوع به علی عسکری شود.
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن جعفر حداد عسکری ، مکنی به ابوالحسن . از علمای قرن چهارم هجری . رجوع به علی حداد شود.
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن علی بن موسی علیهم السلام . دهمین امام از ائمه ٔ شیعه ٔ اثناعشریه و نسبت او به عسکر سرمن رأی است . رجوع به ابوالحسن (علی النقی ...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 5، ابن خلکان ج 1 ص 322، منهاج السنة ج 2 ص 129...
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ عسکری ، مکنی به ابوبکر. از فقیهان حنفی و معتزلی بود. وی قاضی عسکر خلیفه المهدی بشمار میرفت و نسبت او به عسکر المهدی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). ورجوع به معجم البلدان ذیل ماده ٔ عسکر المهدی شود.
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (اِخ )حسن بن علی بن محمدبن علی بن موسی الرضا علیهم السلام (امام ...)، مکنی به ابومحمد. امام یازدهم شیعه ٔ اثناعشریه . نسبت او به عسکر سرمن رأی است . رجوع به حسن عسکری و اللباب فی تهذیب الانساب و حسن بن علی ... شود.
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به عسکر. لشکری . سپاهی . (فرهنگ فارسی معین ). || جنگی و بهادر. (ناظم الاطباء). و رجوع به عسکر شود. || منسوب به عسکر مکرم ، که شهری است از کوره ٔ اهواز. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). منسوب به عسکر که شهری است از خو...
-
عسکری
لغتنامه دهخدا
عسکری . [ ع َ ک َ ](اِخ ) دهی از دهستان تمیمی بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از چاه . محصول آن غلات و خرما و تنباکو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).