کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَرْش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عَرْش
فرهنگ واژگان قرآن
داربست و آلاچيق - سقفي که بر روي پايههائي زده ميشود ، تا بوتههاي مو را روي آن بخوابانند - چيزي که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلنديش) -( کلمه عرش در قرآن به معناي مقامي است موجود که جميع سر نخهاي حوادث و امور در آن متراکم و جمع اس...
-
واژههای مشابه
-
عرش
فرهنگ نامها
(تلفظ: arš) (عربی) (در ادیان) نامی که در روایات دینیِ آسمانی ورای همهی آسمانها ، جسم محیط به همهی عالم ، فلک الافلاک ، تختی از یاقوت سرخ یا مانند آنها دانسته شده است ؛ آسمان ؛ (در قدیم) تخت ، کرسی .
-
عرش
واژگان مترادف و متضاد
۱. اریکه، اورنگ، تخت، مسند ۲. آسمان، سپهر ۳. سایبان، سقف ۴. پایه، رکن ≠ فرش
-
عرش
فرهنگ واژههای سره
پهنه
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع َ ] (ع اِ) تخت و سریر پادشاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اورنگ . گاه . گه . سریر : اًنی وجدت امراءة تملکهم و اوتیت من کل شی ٔ و لها عرش عظیم (قرآن 23/27)؛ من زنی را یافتم که بر ایشان پادشاهی میکند، و همه چیز او را داده شده و او راست...
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع َ ] (ع مص ) ساختن بنا را از چوب . (از منتهی الارب ). ساختن خانه را از چوب . (از ناظم الاطباء). ساختمانی از چوب ساختن . (از اقرب الموارد). || تا صید رسیدن نتوانستن سگ از خوی کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مانده شدن سگ و نتوانستن به صید...
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع َ رَ ] (ع مص ) سرگشته گشتن و متحیرگردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرمست شدن و مبهوت گشتن . (از اقرب الموارد). عَرش و رجوع به عَرش شود. || سخت گرفتن غریم را. (از منتهی الارب ). سخت گرفتن بر وام دار خود. (از ناظم الاطباء). ملازم گشتن غ...
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع ُ ] (اِخ ) شهری است در یمن بر ساحل . (از معجم البلدان ).
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع ُ ] (ع اِ) گوشتپاره ٔ دراز در یک سوی گردن یا در بن گردن . یا جای شیشه ٔ حجامت . (منتهی الارب ). یکی از دو عرش گردن است ، و آنها دو گوشت مستطیل شکل هستند در دو طرف گردن ویا در انتهای آن و گویند آنها محل و موضع دو محجمه و وسیله ٔ حجامت هستند....
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ عَرش . رجوع به عَرش شود. || ج عَریش . رجوع به عریش شود.
-
عرش
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تخت ، تخت پادشاه . 2 - خیمه ، چادر. 3 - سقف ، سایبان . 4 - رکن . 5 - آسمان نهم ، فلک الافلاک . ج . اعراش . عروش . عرشه .
-
عرش
دیکشنری عربی به فارسی
تخت , سرير , اورنگ , برتخت نشستن
-
عرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'arš ۱. در روایات دینی، جایی فراتر از همۀ آسمانها؛ بلندای آسمان.۲. آسمان.۳. [قدیمی] تخت؛ سریر.
-
عرش
دیکشنری فارسی به عربی
ارتفاع , سماء