کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَرِمِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیل عرم
لغتنامه دهخدا
سیل عرم . [ س َ / س ِ ل ِ ع َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب بسیار جاری که سد رود را شکسته باشد، چه عرم به معنی رودخانه و سدی که پیش رودخانه گرفته باشند بهندی منیده گویند. ازمنتخب و ظاهر است که این قسم آب جاری که منیده را شکسته روان شده باشد بغایت ...
-
واژههای همآوا
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ ] (ع اِ) چربش . (منتهی الارب ). دسم . (اقرب الموارد). || باقی مانده در دیگ . (منتهی الارب ). بقیه ٔ دیگ . (از اقرب الموارد). || گوی که فراهم آمدنگاه آب باشد. (منتهی الارب ). ج ، عُرمان .
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ ] (ع مص ) شدید و سخت گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرامة. عرام . رجوع به عرامة و عرام شود. || شوخ شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرامة. عرام . رجوع به عرامة وعرام شود. || ناز کردن و خرامیدن و شاد گردیدن و فیرید...
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ رَ ] (ع اِ) سیاهی سپیدی آمیخته ، در هر چه باشد. یا خجک زدن از سیاهی و سپیدی . (منتهی الارب ). سیاهیی که با سپیدی مخلوط باشد، در هر چه باشد. و یا اینکه نقطه نقطه باشد از آنها بی آنکه نقطه ها وسیع گردد. (از اقرب الموارد). || سپیدی است بر لب...
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ رِ ] (اِخ ) (سیل ...) سیلی که دفع آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء).
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ رِ ] (اِخ ) نام استخر و آبگیری بوده که اهل سبا آن را با سنگ و قیر بسته بوده اند. (برهان قاطع) (آنندراج ). عرم نام بندی است که بلقیس کرده بود و در میان دو کوه به سنگ و قیر تا آب باران جمع شدی . و آن را سه در کرد یکی از بالای دیگری . و در ز...
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ رِ ] (اِخ ) وادیی است که از ینبع سرازیر می گردد و نام آن در شعر کثیر آمده است . و گویند آن نام کوهی است . (از معجم البلدان ).
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ رِ ] (ع اِ) نوعی از ماهی باشد که اهل مغرب آن را سردین و به یونانی سماریس خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ). ماهیی است که اهل مغرب سردین ،و بیونانی دبس نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سماریس است . (مخزن الادویه ). و رجوع به ساردین و سردین شود.
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ رِ ](اِخ ) نام وادیی است در عینة. (از معجم البلدان ).
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َرَ ] (ع مص ) نرم و سست گردیدن استخوان . (از منتهی الارب ). عرم العظم ؛ دود و بوی آن استخوان برخاست از پختن . (از اقرب الموارد).
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َرِ ] (ع ص ) سخت و درشت از هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) هرچه حاجز باشد میان دو چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ عَرِمة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عرمة شود. بندآب . (دهار). رودخانه و سدی که پیش آ...
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعرم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اَعْرَم شود. || ج ِ عَرْماء. (اقرب الموارد). رجوع به عَرْماء شود. || (اِ) تخم قطا. (از اقرب الموارد). تخم مرغ و تخم قطا. (ناظم الاطباء).
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ عُرمة.(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عرمة شود.
-
ارم
واژگان مترادف و متضاد
بهشت، پردیس، جنان، جنت، فردوس، مینو، نعیم ≠ دوزخ
-
آرم
واژگان مترادف و متضاد
علامت، مدال، نشان