کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَدْنٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عدن
لغتنامه دهخدا
عدن . [ ع َ دَ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای مشهور عربستان واقع بر ساحل دریای هند از جانب یمن . منطقه ای است که تا حدودی کم آب است ، آب مشروب آنها از چشمه و رود تأمین میشود. وضع تجارتی خوبی دارد و محل تجمع تجار و مراکب هندی است . از محصولات آن قهوه اس...
-
عدن
لغتنامه دهخدا
عدن . [ ع َ دَ ] (ع اِ) گیاهی است . (اقرب الموارد).
-
عدن
فرهنگ فارسی معین
(عَ دْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) همیشه بودن در جایی . 2 - (ص .) بهشت جاوید.
-
ادن
لغتنامه دهخدا
ادن . [ اَ دَن ن ] (ع ص ) کوزپشت (مرد). مرد خمیده . (مؤید الفضلاء). مرد خمیده پشت . (آنندراج ). آنک پشت وی به دو درآمده بود. (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). قوزپشت . سینه و پشت به اندرون رفته . || پشت فرونشسته . || آنکه گردنش بدوش فروشده باشد. ...
-
ادن
لغتنامه دهخدا
ادن . [ اِ دِ ] (اِخ ) (ایتونای رومیان است ) شطی است در انگلستان که بخلیج سُلوَی و بحر ایرلند ریزد و از کارلیل تا مصب وی قابل کشتی رانی است . طول مسیر آن تقریباً 100 هزار گز است .
-
عدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'adn ۱. اقامت کردن در جایی؛ همیشه بودن در مکانی.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] جاویدان: بهشت عدن.
-
جستوجو در متن
-
Garden of Eden
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باغ عدن
-
Islamic Army of Aden-Abyan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتش اسلامی عدن ابیان
-
aden
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آدن، عدن، باغ اسمانی
-
Islamic Army of Aden
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتش اسلامی عدن
-
عدون
لغتنامه دهخدا
عدون . [ ع ُ ] (ع مص ) اقامت کردن و همیشه بودن به جائی . (منتهی الارب ). عَدن . رجوع به عدن شود.
-
زعازع
لغتنامه دهخدا
زعازع . [ زَ زِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک عدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شهری به یمن نزدیک عدن . (از معجم البلدان ).
-
ابین
لغتنامه دهخدا
ابین . [ اَ ی َ ] (اِخ ) مردی از حمیر که عَدَن بدو منسوب است و گویند: عَدن ُ اَبین .
-
ترن
لغتنامه دهخدا
ترن . [ ت ُ رَ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ). ناحیه ای است بین مکه و عدن که پس از آن موزع قرار دارد و آن منزل پنجم است برای حاجیان عدن . (از معجم البلدان ).
-
گاردافویی
لغتنامه دهخدا
گاردافویی . (اِخ ) دماغه ای در انتهای شرقی افریقا در مدخل خلیج عدن .