کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَبْدُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ب ُ ] (ع اِ) جمع عبد. (منتهی الارب ). رجوع به عبد شود.
-
عبد
واژگان مترادف و متضاد
برده، بنده، زرخرید، عبید، غلام، نسمه، نوکر ≠ آزاد، حر
-
ابد
واژگان مترادف و متضاد
ازلی، دایم، قدیم، همیشه ≠ ازل
-
ابد
فرهنگ واژههای سره
جاوید، همیشگی، همیشه
-
ابد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آباد] 'abad ۱. زمان آینده که نهایت ندارد.۲. (صفت) همیشه؛ جاوید؛ دائم.۳. [قدیمی] دهر؛ روزگار.
-
ابد
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زمانی که آن را نهایت نباشد، همیشه جاوید. مق ازل . 2 - قدیم ، ازلی . ؛حیات ~ زندگی جاوید.
-
عبد
فرهنگ فارسی معین
(عَ بْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بنده ، برده ، غلام . 2 - بندة خدا. ج . عباد.
-
آبد
لغتنامه دهخدا
آبد. [ ب ِ ] (ع ص ) جاودانه . ج ، آبدین . || مرغ مقیم بیک جا، خلاف قاطع. || جانور وحشی .
-
ابد
لغتنامه دهخدا
ابد. [ اَ ب َ ] (ع ص ، اِ) استمرار وجود در زمانهای مقدره ٔ غیرمتناهیه در مستقبل ، چنانکه ازل استمرار وجود است در زمان ماضی غیرمتناهی . (تعریفات جرجانی ). استمرار وجود در ظرف آینده . زمانه ای که نهایت ندارد. زمانی که آنرا نهایت نباشد. همیشه . دائم . ج...
-
ابد
لغتنامه دهخدا
ابد. [ اَ ب َدد ] (ع ص ) مرد بزرگ جثه . مردی که دو ران از هم گشاده نهد در رفتن از فربهی . || اسبی که دو دست او از هم دور و گشاده سینه بود. || جولاهه . مؤنث : بَدّاء.
-
ابد
لغتنامه دهخدا
ابد. [ اَ ب ِ ] (ع ص ) رمنده . وحشی . متوحش . تور.
-
ابد
لغتنامه دهخدا
ابد. [ اِ ب ِ ] (ع ص ) آنچه زاید بسالی پرستار یا ماچه خر. داه ، کنیزک ، ماده خر بسیارزاینده . || خر ماده ٔ رمنده .
-
ابد
لغتنامه دهخدا
ابد. [ اُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آبِدَه . مثل اوابد.
-
ابد
لغتنامه دهخدا
ابد.[ اَ ب َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . || رمیدن .
-
عبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عبید] 'abd ۱. بنده؛ برده؛ غلام.۲. بندۀ خدا.