کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَاقِرٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وذماء
لغتنامه دهخدا
وذماء. [ وَ ] (ع ص ) زن نازاینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن نازا. (ناظم الاطباء). عاقر. (از اقرب الموارد).
-
قیدار
لغتنامه دهخدا
قیدار. [ ق َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ). وی عاقر ناقه ٔ صالح بود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اجاق کور
لغتنامه دهخدا
اجاق کور. [ اُ ] (ص مرکب ) که فرزند ندارد. بلاعقب . بی خَلف . عقیم . توسعاً، عاقر.
-
احمر
لغتنامه دهخدا
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) ثمود. موسوم به قدار. وی عاقر ناقه ٔ صالح است . (الموشح ).
-
استاغ
لغتنامه دهخدا
استاغ . [ اِ ] (ص ) نازا. عقیم . عاقر. سترون .- استاغ شدن شتر و گوسفند ؛ عَیط. عِیاط. باردار نگردیدن آنها سالهایی . نازایندگی .
-
اریط
لغتنامه دهخدا
اریط. [ اَ ] (ع ص ) مردی که او را فرزند نشود. (منتهی الارب ). عاقِر. عقیم . آنکه فرزندش نباشد.
-
پی کننده
لغتنامه دهخدا
پی کننده . [ پ َ / پ ِ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) عاقر. || دنبال کننده . رجوع به پی کردن شود.
-
نازا
لغتنامه دهخدا
نازا. (نف مرکب ) ماده ٔ هر حیوان که زاینده نباشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). عقیم . که نزاید. که هیچ نزاید. سترون . قسری . عاقر. ستاغ . نازاینده .
-
عاقرقوفا
لغتنامه دهخدا
عاقرقوفا. [ ق ِ ] (اِخ ) مرکب است از عاقر و قوفا. یاقوت گوید: من گمان میکنم که این موضع همان عقرقوف است و از دهات سیلحین به بغداد است و آن تل بزرگی است که از مسافت یکروز دیده میشود لکن دیگران گویند تل ریگ بزرگ متراکم است . (معجم البلدان ).
-
کاکره
لغتنامه دهخدا
کاکره . [ ک ِ / ک َرَ ] (اِ) داروئی است که آن را عاقر قرحا خوانند. باه را زیاد کند. (برهان ) (ناظم الاطباء). و آن بیخ گیاهی باشد و به عربی عودالقرح گویند. (برهان ). گویند اصل آن آکرکره بوده و لغت هندی است . (از آنندراج ).
-
عقارة
لغتنامه دهخدا
عقارة. [ ع َ / ع ُ رَ ] (ع مص ) نازاینده شدن زن . (از منتهی الارب ) (دهار) (المصادر زوزنی ). عاقر و عقیم شدن . (از اقرب الموارد). عَقر. عُقر. عَقار. عقارت . رجوع به عقر و عقار و عقارت شود.
-
بلاعقب
لغتنامه دهخدا
بلاعقب . [ ب ِ ع َ ق ِ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + عقب ) بدون عقب . بدون فرزند. بی فرزند. (فرهنگ فارسی معین ). اجاق کور. بی وارث .- بلاعقب بودن ؛ عاقر بودن . مقطوع النسل بودن . عقیم بودن . عقیمه بودن .
-
تفحل
لغتنامه دهخدا
تفحل . [ ت َ ف َح ْ ح ُ ] (ع مص ) تشبه کردن به فحل . (تاج المصادر بیهقی ). باگشن مانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تعقر، یعنی عاقر شدن درخت . (از اقرب الموارد).
-
عیاط
لغتنامه دهخدا
عیاط. (ع مص ) باردار نگردیدن ناقه و زن سالها، بی آنکه نازا و عاقر باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عَیط. رجوع به عیط شود. || (اِ) بانگ و فریاد و غوغا و زاری . (ناظم الاطباء). جلبة و صیاح . (اقرب الموارد).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع ُ ] (ع مص ) نازاینده شدن زن . (از منتهی الارب ). عاقر شدن زن . (از اقرب الموارد). عَقر. عَقارة.عِقارة. || زن را به ترک جماع امتحان کردن ، که دوشیزه است یا غیر آن . (از منتهی الارب ). || برکندن پوست خرمابن و برگرفتن پیه آن را. (ازمنتهی الارب ...