کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَابِدٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عَابِدٌ
فرهنگ واژگان قرآن
عابد - پرستنده - عبادت کننده
-
واژههای مشابه
-
عابد
لغتنامه دهخدا
عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمربن مخزوم . پدر عبداﷲبن سائب عابدی صحابی و عبداﷲبن مسیب عابدی محدث است . (از منتهی الارب ).
-
عابد
لغتنامه دهخدا
عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) بیرمی لاری . از شعرا است . هدایت نویسد: نامش زین العابدین و معروف به شاه زند است . اشعار بطریق عرفا بسیار دارد از آن جمله است :آستین برمیفشاندم در سماع دست یار آمد بدستم یللی . (مجمع الفصحاء ج 1 ص 339).او راست : روضة المؤمنین . ...
-
عابد
لغتنامه دهخدا
عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در اطراف مصر... (معجم البلدان ).
-
عابد
لغتنامه دهخدا
عابد.[ ب ِ ] (ع ص ) پرستنده ٔ خدا و ملتزم به شرائع دین . (از اقرب الموارد). پرستنده . عبادت کننده : عابدان را پرده این خواهد دریدزاهدان را توبه آن خواهد شکست . خاقانی .خدا از عابدان آنها گزیندکه در راه خدا آن را نبیند. نظامی .چه گویی در حق فلان عابد ...
-
عابد
فرهنگ نامها
(تلفظ: ābed) (عربی) آن که بیشترین اوقات زندگیاش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او میگذرانَد، عبادت کننده .
-
عابد
واژگان مترادف و متضاد
پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد
-
عابد
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (اِفا.) پرستنده ، عبادت کننده .
-
عابد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'ābed ۱. عبادتکننده؛ پرستنده.۲. کسی که خدا را پرستش میکند.
-
عابد بخاری
لغتنامه دهخدا
عابد بخاری . [ ب ِ دِ ب ُ ] (اِخ ) راقم . شاعر فارسی زبان و معاصر نصرآبادی است . شعرش در تذکره ٔ نصرآبادی ص 439 آمده است .
-
ابن عابد
لغتنامه دهخدا
ابن عابد. [ اِ ن ُ ب ِ ] (اِخ ) او را کتابی است بنام کتاب الملوک و اخبارالاُمم . (ابن الندیم ).
-
حجاج عابد
لغتنامه دهخدا
حجاج عابد. [ ح َج ْ جا ج ِ ب ِ ] (اِخ ) محمدبن صالح تمیمی آرد: ابوعبداﷲاذان گوی مسجد بنی جدار گفت : جوانی بهمسایگی من آمد،هرگاه که اذان نماز و اقامه میگفتم چنان بود که گوئی بر پشت گردن من است و آنگاه که نماز میگزاشتم وی نیز نماز میگزاشت . آنگاه نعلین...
-
درچه عابد
لغتنامه دهخدا
درچه عابد. [ دَ چ َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، واقع در 5هزارگزی باختر فلاورجان و 5هزارگزی راه شهرکردبه اصفهان ، با 289 تن سکنه . آب آن از زاینده رود و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
عابد و معبود
فرهنگ گنجواژه
عبد و خداوند.