کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عوی
لغتنامه دهخدا
عوی . [ ع َ ] (اِخ ) رجوع به عوی صیه شود.
-
عوی
لغتنامه دهخدا
عوی . [ ع َوْ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به عوة، که بطنی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عَوّة شود.
-
عوی
لغتنامه دهخدا
عوی . [ ع ُ وَی ی ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
عوی صیه
لغتنامه دهخدا
عوی صیه . [ ع َ ص ِی ْ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قصبه ٔ نصار بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان با 250 تن سکنه . آب آن از شطالعرب و لوله کشی خسروآباد. محصول آن حنا و مختصری انگور و خرماست . ساکنان این ده از طایفه ٔ نصار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
واژههای همآوا
-
اوی
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [قدیمی] 'uy او؛ وی؛ ضمیر منفصل؛ سومشخص مفرد؛ اشاره به شخص غایب: ◻︎ تو را نیست در جنگ پایاب اوی / ندیدی بَروهای پُرتاب اوی (فردوسی: ۳/۴۶).
-
آوی
لغتنامه دهخدا
آوی . (اِخ ) نام یکی از پادشاهان مدیان که بنی اسرائیل او را بکشتند.
-
آوی
لغتنامه دهخدا
آوی . (ع ص ) مأوی ̍گیر.
-
اوی
لغتنامه دهخدا
اوی . (ضمیر) کلمه ٔ اشاره و ضمیر مفرد غایب است به معنی او (با زیادت یا). (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : دریغ فر جوانی و عز اوی دریغعزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ. شهید.چون یکی جغبوت پستان بند اوی شیر دوشی زو به روزی یک سبوی . طیان .ارتاب ......
-
اوی
لغتنامه دهخدا
اوی . [ ] (اِخ ) ابن ایوب . رجوع به ابونصر اوی ... شود.
-
اوی
لغتنامه دهخدا
اوی . [ اَ وا ] (ع اِ) شغال . صاحب نصاب این لفظ را بضرورت نظم مخفف ابن آوی آورده است . (غیاث اللغات ).
-
اوی
لغتنامه دهخدا
اوی . [ اِ وی ی ] (ع مص ) اواء. (ناظم الاطباء). جای گرفتن . (منتهی الارب ). رجوع به اواء شود.
-
اوی
لغتنامه دهخدا
اوی . [ اُ ی ی ] (ع مص ) اِواء. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای گرفتن . (منتهی الارب ). بامأوی شدن و بامأوی بودن . (تاج المصادر بیهقی ). مأوی گرفتن . (المصادر زوزنی ). رجوع به اواء شود. || ج ِ آو (آوی ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): طیر او...
-
آوی
واژهنامه آزاد
خانه ی سنتی ترکمن که اسکلت آن با چوب و بسیار هنرمندانه ساخته می شود