کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عودی تخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عودی تخت
لغتنامه دهخدا
عودی تخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
عودی پوش
لغتنامه دهخدا
عودی پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ عودی . آنکه عودی پوشیده است ، که نوعی پارچه ٔ سیاه رنگ بود. رجوع به عودی شود : مشک بر گشت خاک عودی پوش نافه خر گشت باد نافه فروش . نظامی .عودبویی بر اوست عودی پوش صندل آمیز و صندلی بر و دوش .نظامی .
-
حسین عودی
لغتنامه دهخدا
حسین عودی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن ابوالقاسم بن حسین عودی اسدی حلی . او راست : ردّ بر محقق کرکی علی بن عبدالعال . متوفی 994 هَ . ق . در مسئله ٔ فلسفی «اثبات معدوم ». صاحب ذریعه گوید: این مرد از نوادگان حسین بن نصیرالدین موسی عودی در سده ٔ هشتم هج...
-
حبیب عودی
لغتنامه دهخدا
حبیب عودی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) درسنه ٔ 802 هَ . ق . امیر تیمور پس از بازگشت از هندوستان عزم رفتن به آذربایجان کرد و موجب ، آن بود که امیرزاده میرانشاه به سبب فروافتادن از اسب در شکار به اختلال دماغ دچار گردیده بود و بذل و بخشش های نابجا میکرد و به خو...
-
جستوجو در متن
-
گوهرنگار
لغتنامه دهخدا
گوهرنگار. [ گ َ / گُو هََ ن ِ ] (نف مرکب ) نگارنده ٔ گوهر. || (ن مف مرکب ) به گوهر نگارشده . گوهرآگین . مرصع. (بهار عجم ) مزین به گوهر. گوهرنشانده . (آنندراج ) : ز زرین و سیمین گوهرنگارز دینار و از گوهر شاهوار. فردوسی .یکی تخت پیروزه ٔ میش ساریکی خسر...
-
عطار
لغتنامه دهخدا
عطار. [ ع َطْ طا ] (ع ص ) خوشبوی فروش و صاحب عطر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه بوی خوش فروشد. (دهار). فروشنده ٔ عطر. (از اقرب الموارد). بوی خوش فروش . (مهذب الاسماء). بوی فروش . صیدلانی . صیقبانی : عطارها، سازندگان و فروشندگان عطریات و دهنیات معطر...
-
باربد
لغتنامه دهخدا
باربد. [ ب ُ / ب َ ] (اِخ ) جهرمی یا باربُذ . نام مطرب خسروپرویز است . گویند اصل او از جهرم بوده که از توابع شیراز است و در فن بربطنوازی و موسیقی دانی عدیل و نظیر نداشته و سرود مسجع از مخترعات اوست و آن سرود را خسروانی نام نهاده بود. (برهان ). گویند ...