کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عوان
/'avān/
معنی
۱. هرچیزی که به نیمۀ عمر خود رسیده باشد؛ آن که نه پیر باشد نه جوان؛ میانسال.
۲. پاسبان و مٲمور اجرای حکم دیوان قضا و حسبت.
۳. شخص فرومایه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
middle
-
جستوجوی دقیق
-
عوان
لغتنامه دهخدا
عوان . [ ع َ ] (اِخ ) شهری است به ساحل بحر یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام یک ناحیه ٔ یمانیة. (از معجم البلدان ). || شهری به حبشه . (از دمشقی ).
-
عوان
لغتنامه دهخدا
عوان . [ ع َ ] (ع اِ) جنگ ، که در آن یک مرتبه قتال و کُشش شده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنگی که در آن یک بارپس از دیگری ، قتال رخ داده باشد. (از اقرب الموارد). گویی که بار اول آن را «بکر» قرار داده اند. (از اقرب الموارد) (از منت...
-
عوان
لغتنامه دهخدا
عوان . [ ع َ نِن ْ ] (ع اِ) عَوانی . ج ِ عانیة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عانیة و عوانی شود.
-
عوان
لغتنامه دهخدا
عوان . [ ع َوْ وا ] (ص ) سخت گیرنده و ظالم و زجرکننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عَوان شود. || سرهنگ دیوان سلطان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عَوان شود : بعون اللَّه نه ای معروف و مشهورچو عوانان به قلاشی و رندی .سوزنی .
-
عوان
لغتنامه دهخدا
عوان . [ ع ِ ] (ع مص ) همدیگر را یاری دادن و یاری کردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). مُعاونة. رجوع به معاونة شود.
-
عوان
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - میانه سال . 2 - در فارسی به معنای نگهبان ، پاسبان .
-
عوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'avān ۱. هرچیزی که به نیمۀ عمر خود رسیده باشد؛ آن که نه پیر باشد نه جوان؛ میانسال.۲. پاسبان و مٲمور اجرای حکم دیوان قضا و حسبت.۳. شخص فرومایه.
-
واژههای مشابه
-
عَوَانٌ
فرهنگ واژگان قرآن
نه پير از کار افتاده نه جوان نارسيده (در زنان و چارپايان ، عبارتست از زن و يا حيوان مادهاي که در سنين متوسط از عمر باشد ، يعني سنين ميانه باکرهگي و پيري .)
-
قصر ابن عوان
لغتنامه دهخدا
قصر ابن عوان .[ ق َ رُ اِ ن ِ ع َوْ وا ] (اِخ ) در مدینه است که در آن طایفه ای از یهود سکنی میکردند. (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
اوان
واژگان مترادف و متضاد
آغاز، ابتدا، اوایل، اول، بدو، عنفوان، نخست ≠ پایان
-
اوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'avān وقت؛ هنگام.
-
اوان
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) هنگام ، زمان .
-
اوان
لغتنامه دهخدا
اوان . [ ] (اِخ )دهی است جزو دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین دارای 718 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آنجا غلات و لوبیا و گردو و شغل اهالی زراعت است . استخر بزرگی دارد که آب از ته آن میجوشد و بدریاچه ٔ اوان معروف است . (از فره...