کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عوام فریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خواص و عوام
فرهنگ گنجواژه
افراد نخبه و عادی.
-
جستوجو در متن
-
demagogue
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضرب و شتم، عوام فریب، ادم عوام فریب، هوچی
-
demagogues
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فساد اداری، عوام فریب، ادم عوام فریب، هوچی
-
demagogic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دموکراسی، عوام فریب
-
demagogical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دموکراتیک، عوامفریبانه، عوام فریب
-
demagogs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
demagogs، ادم عوام فریب، هوچی
-
demagog
دیکشنری انگلیسی به فارسی
demagog، ادم عوام فریب، هوچی
-
snide
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایه، حقه باز، ادم عوام فریب، نیشدار، کنایه امیز
-
high-sounding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با صدای بلند، عوام فریب، پر زرق وبرق وتوخالی
-
چلمن
لغتنامه دهخدا
چلمن . [ چ ُ م َ ] (ص ) چِل . در تداول عامه ، کسی که زود فریب خورد. گول . در اصطلاح عوام ؛ مرادف پخمه و پپه و پفیوز است . فریب خوار. آنکه به فریب مال وی توان ستد.غَیّی . نادان . سفیه . ابله . هپل هپو. ضعیف عقل . دبنگ . هالو. خل . و رجوع به پخمه و پپه...
-
تدلیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadlis ۱. پنهان کردن و پوشانیدن عیب چیزی.۲. عیب خود یا کالای خود را پنهان ساختن.۳. فریب دادن.۴. عوامفریبی.۵. (تصوف) فسق و فساد کردن در لباس زهد و تقوا؛ آراستن ظاهر به جامۀ زهد و پارسایی برای فریب دادن خلق؛ تظاهر به زهد و تقوا.
-
لاپوشانی کردن
لغتنامه دهخدا
لاپوشانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، به فریب و تردستی به نوعی آن را مستور کردن . عیب کسی را به حیلتی پوشیدن خواستن . با زبردستی و حیله پنهان کردن عیب یا خطای کسی را.
-
سالوسی
لغتنامه دهخدا
سالوسی . (حامص ) دغلی . مکر. فریب . (استینگاس ). مکر و حیله و تزویر و فریب و حیله گری و زرق . عوام فریبی . فند. (ناظم الاطباء) : خانه های ما بگیرد او بمکربرکند ما را بسالوسی ز وکر. (مثنوی ).نگویم نسبتی دارم بنزدیکان درگاهت که خود را بر تو می بندم بسا...
-
اختلاط
لغتنامه دهخدا
اختلاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (زوزنی ). درهم شدن . امتزاج . اِلتباس . اِلتباک . آمیختن . درآمیختن : سعادت اختلاط زیرکانست ز نادان گر رسد سودی زیانست . ناصرخسرو.همچو در کان خاک و زر کرد اختلاطدر میانشان صد بیابان و رباط. مولوی .و هرجائی اختل...
-
حیل
لغتنامه دهخدا
حیل . [ ح ِ ی َ ] (ع اِ)ج ِ حیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : محاربت نتوان کرد با قضا بحکم مقاومت نتوان کرد با قدر بحیل . عبدالواسع جبلی .ای در کمند زلفک تو حلقه ٔ فریب وی در کمان ابروی تو ناوک حیل . سوزنی .- علم الحیل ؛ نیرنگ . نیرنجات . علم بق...