کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عوالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عوالی
/'avali/
معنی
= عالی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عوالی
لغتنامه دهخدا
عوالی . [ ع َ ] (اِخ ) دههاست بر سواد مدینه . (منتهی الارب ). ضیعه ای است در چهارمیلی مدینه ، و گویند در سه میلی . (از معجم البلدان ).
-
عوالی
لغتنامه دهخدا
عوالی . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) عَوال . ج ِعالیة. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).رجوع به عالیة و عوال شود. چیزهای بلند. (آنندراج )(غیاث اللغات ) : طبیعت او در اختیار حدود... و ایثار سیوف و عوالی بر شنوف و غوالی و اعراض ...برخلاف طباع بشر بود....
-
عوالی
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) جِ عالیه . بلندی ها.
-
عوالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عالیَة] [قدیمی] 'avali = عالی
-
واژههای همآوا
-
اوالی
لغتنامه دهخدا
اوالی . [ اَ ] (ع اِ) اوائل . ج ِ اول . رجوع به اول شود. || ج ِ اولی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اولی شود. || ج ِ آلیة. (ناظم الاطباء). رجوع به آلیة شود.
-
جستوجو در متن
-
عوال
لغتنامه دهخدا
عوال . [ ع َ لِن ْ ] (ع ص ، اِ) عَوالی . ج ِ عالیة. (اقرب الموارد). رجوع به عالیة و عوالی شود.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مسبحی . او راست : عوالی .
-
طراد
لغتنامه دهخدا
طراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) ابن محمدبن علی الهاشمی الزینبی البغدادی العباسی الهاشمی . وفات وی بسال 491 هَ . ق . بوده . او راست : کتابی به نام عوالی که معروف است به عوالی ابوالفوارس . (کشف الظنون ج 2).
-
یمامی
لغتنامه دهخدا
یمامی .[ ی َ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به یمامة. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). منسوب است به یمامة که شهری است از بلاد عوالی . (از انساب سمعانی ). و رجوع به یمامة شود.
-
ابن شحنه
لغتنامه دهخدا
ابن شحنه . [ اِ ن ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) ابوالفرج عبدالرحمن بن احمدبن مبارک غَزّی . وفات 799 هَ .ق . او راست : کتاب عوالی .
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ایمن معافری . وی تابعی است ولی ابن عبدالبر او را در جزء صحابه نام می برد.عمروبن شعیب از او روایت می کند و نیز این روایت از خالد است که گفته : اهل عوالی با پیغمبر در روز دوبارنماز میگزاردند و پیغمبر آنها را از این دوبار نمازگز...
-
حسن فتال
لغتنامه دهخدا
حسن فتال . [ ح َ س َ ن ِ ف َت ْ تا ] (اِخ ) ابن علی بن عبدالکریم معروف به فتال . معاصر محقق کرکی بود و درآغاز سده ٔ دهم میزیست و استاد ابن ابی جمهور بود که در کتاب «عوالی » از وی نقل دارد. (ذریعه ج 4 ص 225).
-
خطان
لغتنامه دهخدا
خطان . [ خ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکز سیرجان . واقع در 63هزارگزی خاور سعیدآباد سر راه مالرو تنگوخانه سرخ . این ده کوهستانی و با آب و هوای سردسیری است . مزارع احمدی وده و عوالی و غربائی جزء این ده است و ساکنان آن ازطایفه ٔ قرائی ...