کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عواقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عواقر
/'avāqer/
معنی
= عاقر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عواقر
لغتنامه دهخدا
عواقر. [ ع َ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاقِر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به عاقر شود. || (اِخ ) نام ستاره ای چند است و یکی از هفت گیسودار و یکی از صور 48گانه ٔ فلکی است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
عواقر
لغتنامه دهخدا
عواقر. [ ع َ ق ِ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). عواقر در چند جا از نجد یافت شود. و گویند کوههائیست از طرف پایین فَرش از سمت چپ آن رو بسوی یک طرف از کوه موسوم به صفر از زمین حجاز. (از معجم البلدان ).
-
عواقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عاقر] [قدیمی] 'avāqer = عاقر
-
جستوجو در متن
-
عاقر
لغتنامه دهخدا
عاقر. [ ق ِ ] (ع ص ) نحرکننده ٔ شتر و کسی که دست و پای شتر با شمشیر زند. (ناظم الاطباء). || زن که آبستن نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). زن که نمیزاید : و کانت امرأتی عاقراً. (قرآن 5/19). ج ، عُقّر و عَواقر. || مرد که او را فرزند نشود...