کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عواذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عواذ
لغتنامه دهخدا
عواذ. [ ع َ ] (ع ص ) ابل عواذ؛ شتران باشنده ٔ در چراگاه گیاه شیرین که شورگیاه نداشته باشند. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
عواذ
لغتنامه دهخدا
عواذ. [ ع َ ] (ع اِمص ) ناخوش شمردن . (آنندراج ). کراهت و ناپسندداشتگی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): ماترکت فلاناً الا عواذاً منه ؛ فلان را ترک نگفتم مگر بجهت کراهت داشتن از وی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عَوَذ. رجو...
-
واژههای همآوا
-
آواز
واژگان مترادف و متضاد
۱. آوا، بانگ، صدا، صلا، صوت، ندا ۲. آهنگ، ترانه، ترنم، چهچهه، سرود، سماع، نشید، نغمه
-
آواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āvāč] ‹آوازه، آوا، اوا› 'āvāz ۱. بانگ؛ صوت.۲. نغمه؛ آهنگ.۳. بانگ آهنگین انسان همراه با کلام.
-
آواز
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - آوا، بانگ . 2 - نغمه ، سرود، آهنگ . 3 - هر یک از دستگاه های موسیقی و گوشه های آن .
-
آواز
لغتنامه دهخدا
آواز. (اِ) آوا. صوت . (صراح ). بانگ : از آواز کوسش همی روز جنگ بدرّد دل شیر و چرم پلنگ .فردوسی .چو بشنید آواز او را تبرگ بر آن اسب جنگی چو شیر سترگ . فردوسی .خور جادوان بد چو رستم رسیداز آواز او دیو شد ناپدید. فردوسی .پرستنده بشنید آواز اوی ندانست کو...
-
عواض
لغتنامه دهخدا
عواض . [ ع َ واض ض ] (ع ص ،اِ) ج ِ عاضّة. (ناظم الاطباء). رجوع به عاضّة شود.
-
عواض
لغتنامه دهخدا
عواض . [ ع ِ ] (ع مص ) عوض دادن . (آنندراج ).
-
اوعظ
لغتنامه دهخدا
اوعظ. [اَ ع َ ] (ع ن تف ) واعظتر. اندرزدهنده تر : و کانت فی حیاتک لی عظات و انت الیوم اوعظ منک حیاً.ابوالعتاهیه .
-
آواز
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: âvâz طاری: âvâz طامه ای: âvâz طرقی: âvâz کشه ای: âvâz نطنزی: âvâz
-
جستوجو در متن
-
عذویة
لغتنامه دهخدا
عذویة. [ ع َ ذَ وی ی َ ] (ع ص ) ابل عذویة، بمعنی ابل عواذ است . (منتهی الارب ). رجوع به عواذ شود.
-
عواذی
لغتنامه دهخدا
عواذی . [ ع َ ] (ع ص ) رجوع به عَواذ شود.
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع َ وَ ] (ع مص ) ناپسند داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). کراهت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عَواذ. (اقرب الموارد). رجوع به عواذ شود.