کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عوا
/'avvā/
معنی
از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره بهصورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد؛بقار؛ گاوچران؛ طاردالدب؛ حارسالشمال؛ حارسالسما؛ صیاح.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عوا
فرهنگ فارسی معین
(عَ وّ) [ ع . ] (اِ.)گاوران ؛ نام یکی از صورت - های فلکی جنوبی به شکل مردی ایستاده که عصایی در دست دارد.
-
عوا
لغتنامه دهخدا
عوا. [ ع َ ] (اِخ ) عواء.منزلی است مر ماه را، و آن پنج یا چهار ستاره است به شکل الف ، از برج سنبله . (منتهی الارب ) : الا که تا براین فلک بود روان شجاع او و حَیّةالحوای او. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 85).گلبن چو برج جوزا گشته ست و گل بر اوبشکفت...
-
عوا
لغتنامه دهخدا
عوا. [ ع َوْ وا ] (اِخ ) عواء. نام منزلی است از منازل قمر. رجوع به عَوّاء شود : بی صرفه در تنور کن آن زرّ صرف راکو شعله ها به صرفه و عوا برافکند. خاقانی .خصم سگ دل ز حسد نالد چون جبهت ماه نور بی صرفه دهد وعوع عوا شنوند. خاقانی .شیر هشیار از سگ وحشت ف...
-
عوا
لغتنامه دهخدا
عوا. [ ع ُ ] (از ع ، اِ) عُواء. بانگ گرگ و سگ و شغال و روباه و آهو. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). عوّا نوای عُوا برگرفت .(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 159). و رجوع به عُواء شود.
-
عوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عواء] (نجوم) 'avvā از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره بهصورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد؛بقار؛ گاوچران؛ طاردالدب؛ حارسالشمال؛ حارسالسما؛ صیاح.
-
عوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عواء] [قدیمی] 'ovā ۱. زوزه کشیدن؛ بانگ کردن سگ، گرگ، یا شغال.۲. (اسم) زوزۀ سگ؛ بانگ سگ یا شغال یا گرگ.
-
واژههای مشابه
-
Bootes, Boo, Herdsman
عَوّا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورتی فلکی در آسمان شمالی (northern sky) که به شکل یک مرد گاوچران تصور میشود
-
واژههای همآوا
-
آوا
فرهنگ نامها
(تلفظ: āvā) آواز ، بانگ ، صوت ، عقیده ، رأی ؛ صدایی که به آواز خوانده میشود یا از آلات موسیقی به گوش میرسد ؛ (در قدیم) شهرت ، آوازه.
-
آوا
واژگان مترادف و متضاد
۱. آواز، بانگ، صدا، صلا، صوت، لحن، ندا، نغمه، نوا ۲. آوازه، شهرت، صیت
-
اوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابا، با› [قدیمی] 'avā آش.
-
آوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آواز] ‹اوا› 'āvā ۱. بانگ؛ صوت.۲. آهنگ.
-
آوا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) آواز، بانگ .
-
اوا
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) آواز.