کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عو
لغتنامه دهخدا
عو. [ ع َ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان بز را زجر کنند و رانند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ). عا. عاء. عای . (لسان العرب ).
-
عو
لغتنامه دهخدا
عو. [ ع َ / عُو ] (اِ صوت ) آواز و بانگ و صدا و فریاد باشد، مطلقاً. (برهان قاطع) (آنندراج ). بانگ تیز. فریاد سخت . (صحاح الفرس ) : فتاده عو طبل طغرل برابرگریزان ز بانگ سواران هزبر . اسدی .ظاهراً مصحف غو است . رجوع به غو و غیو شود.
-
واژههای همآوا
-
او
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: avē] ‹اوی› 'u وی؛ ضمیر منفصل سومشخص مفرد غایب؛ اشاره به شخص غایب.
-
آو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹او› [قدیمی] 'āv = آب۱
-
آو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) آب .
-
او
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ضم .) ضمیر منفصل ، سوم شخص مفرد، اوی ، وی .
-
آو
لغتنامه دهخدا
آو. (اِ) آب : کی تواند که همچو ماغ چکاوبزند غوطه در میانه ٔ آو. سنائی یا لطیفی ؟دستی که جود با کف او آشناوش است دستی که آو در یم او آشناوراست . شرف شفروه .بیت شرف شفروه شاهد این دعوی نتواند بود، چه آو را آب هم توان خواند بی آنکه تغییری در معنی و وزن ...
-
او
لغتنامه دهخدا
او. (ضمیر) ضمیر غایب است نسبت به ذوی العقول چه غیر ذوی العقول را آن گویند. (برهان ). و اکثر ضمیر آن هم به ذوی العقول آمده . (آنندراج ) (هفت قلزم ). کلمه ٔ اشاره است که بشخص غایب اشاره می کند و نیز ضمیر منفصل است در صورتی که مرجع آن شخص باشد. (از ناظم...
-
او
لغتنامه دهخدا
او. [اَ و ] (ع حرف ) حرف عطف است به معنی یا و در خبر برای شک آید یا ابهام و در انشاء برای تخییر یا اباحه و یا مطلق جمع و یا تقسیم و یا تقریب . (از ناظم الاطباء): و ارسلناه الی مائة الف او یزیدون : (قرآن /37 148). || بمعنی الی و الا (حرف استثناء). || ...
-
أَوَ
فرهنگ واژگان قرآن
آیا
-
او
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nun طاری: e طامه ای: nuhun طرقی: e کشه ای: e نطنزی: non / nu
-
او
لهجه و گویش بختیاری
u او.
-
اُو
لهجه و گویش تهرانی
آب :اویار،او روت،عودلاجان.
-
او
واژهنامه آزاد
آو:به معنی آب است