کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عهدنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عهدنامه
/'ahdnāme/
معنی
پیمان و قرارداد مکتوب میان دو یا چند شخص یا دولت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پروتکل، پیماننامه، تعهدنامه، قرارداد، قرارنامه، معاهده، مقاوله، مقاولهنامه
برابر فارسی
پیمان نامه
دیکشنری
treaty
-
جستوجوی دقیق
-
عهدنامه
لغتنامه دهخدا
عهدنامه . [ ع َ م َ /م ِ ] (اِ مرکب ) عهدنامچه . قرارداد و شرطنامه و پیمان نامه و صلح نامه . (ناظم الاطباء). ورقه ای که در آن شرایط پیمان را نویسند و امضا و مهر کنند. پیمان نامه . (فرهنگ فارسی معین ). بعربی آن را کتاب العهد و کتاب المیثاق گویند. (آنن...
-
عهدنامه
واژگان مترادف و متضاد
پروتکل، پیماننامه، تعهدنامه، قرارداد، قرارنامه، معاهده، مقاوله، مقاولهنامه
-
عهدنامه
فرهنگ واژههای سره
پیمان نامه
-
عهدنامه
فرهنگ فارسی معین
( مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) ورقه ای که در آن شرایط پیمان را نویسند و امضا و مهر کنند، پیمان نامه .
-
عهدنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'ahdnāme پیمان و قرارداد مکتوب میان دو یا چند شخص یا دولت.
-
واژههای مشابه
-
peace treaty, treaty of peace
عهدنامۀ صلح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] عهدنامهای که میان سران کشورهای درگیر برای پایان دادن به جنگ امضا میشود
-
جستوجو در متن
-
covenance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عهدنامه
-
testamentate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عهدنامه
-
متعاهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَعاهد] (حقوق) mote(a)'āhed یک طرف عهدنامه.
-
تعهدنامه
واژگان مترادف و متضاد
ضمانتنامه، عهدنامه، قراردادنامه
-
قرارنامه
واژگان مترادف و متضاد
پروتکل، عهدنامه، مقاولهنامه
-
معاهده
واژگان مترادف و متضاد
پیمان، عهدنامه، قرارداد، مقاوله
-
پروتکل
واژگان مترادف و متضاد
پیماننامه، صورتمجلس، عهدنامه، قرارداد