کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خواجه
لهجه و گویش تهرانی
عنین
-
خواجه شدن
واژگان مترادف و متضاد
خصی شدن، اخته شدن، ناتوان شدن، عنین شدن
-
شرف الدین
لغتنامه دهخدا
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابن عنین شاعر. متوفای 630 هَ . ق . رجوع به ابن عنین ... شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عنین ... رجوع به ابن عنین ابوالمحاسن محمدبن نصر... شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن نصرالدین بن نصر... بن عنین . رجوع به ابن عنین شود.
-
ابوالمحاسن
لغتنامه دهخدا
ابوالمحاسن . [ اَ بُل ْ م َ س ِ ] (اِخ ) ابن عنین . رجوع به محمدبن نصرالدین بن نصر انصاری و رجوع به ابن عنین شود.
-
غر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیعصمت، جلب، روسپی، فاحشه ۲. خصی ۳. عنین، ناتوان
-
بی گاره
لغتنامه دهخدا
بی گاره . [ رَ / رِ ] (ص ) ناتوان . عِنّین . (ناظم الاطباء). شاید تصحیفی از بیگاده باشد.
-
عنینة
لغتنامه دهخدا
عنینة. [ ع ِن ْ نی ن َ ] (ع ص )مؤنث عنین ، یعنی زن که او را مرد نباید و نزدیکی مردان را نخواهد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عنین شود.
-
بارد
واژگان مترادف و متضاد
۱. خنک، سرد، یخ ۲. بیمزه، لوس، ناخوشایند ۳. بیذوق، بیلطف ۴. سردمزاج، عنین، ناتوان ≠ حار
-
عنینیة
لغتنامه دهخدا
عنینیة. [ ع ِن ْ نی نی ی َ ](ع اِمص ) نامردی و عنین بودن . (از اقرب الموارد).
-
تعنینة
لغتنامه دهخدا
تعنینة. [ ت َ ن َ ] (ع اِ) نامردی . (منتهی الارب ). تعنین . عَنانَة. عنین . عِنّینَة.عِنّینیَة. (اقرب الموارد). و رجوع به تعنین شود.
-
نامرد
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیحمیت، دیوث، زنبمزد، قرمساق ۲. بیحمیت، بیغیرت، بیمروت ۳. عنین، ناتوان ۴. امرد ۵. ترسو، جبون ≠ مرد
-
ثیتل
لغتنامه دهخدا
ثیتل . [ ت َ ] (ع اِ) بز کوهی نر. || گاو کوهی نر. || نوعی از کاو دشتی . نمش . ج ، ثیاتل . || مرد فربه که در وی گمان خیر دارند. || عنین .
-
ناتوان
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیحال، بیزور، درمانده، رنجور، زبون، سست، ضعیف، عاجز، علیل، کمزور، مریض، نحیف، نزار ۲. عنین ۳. فرسوده، قاصر، کاهل، کمجثه ≠ توانمند