کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنیزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنیزة
لغتنامه دهخدا
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) از وادیهای یمامه است در نزدیکی سواج . رجوع به معجم البلدان شود.
-
عنیزة
لغتنامه دهخدا
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) پشته ای است سیاه به بطن فلیج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
عنیزة
لغتنامه دهخدا
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) چاهی است در دومیلی قریتین ، در بطن الرمة ازآن ِ بنی عامربن کُرَیز. رجوع به معجم البلدان شود.
-
عنیزة
لغتنامه دهخدا
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) لقب فاطمه دخترعم امروءالقیس و معشوق وی بود. (از اقرب الموارد). و رجوع به العقد الفرید ج 8 ص 108 و 109 و الاغانی و اعلام النساء ج 3 ص 373 شود : عنیزه برفت ازتو و کرد منزل به مقراط و سقطاللوی و عقیقا.منوچهری .
-
عنیزة
لغتنامه دهخدا
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جایگاهی است بین بصره و مکه . رجوع به معجم البلدان شود.
-
عنیزة
لغتنامه دهخدا
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) نام دختری است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
عنیزة
لغتنامه دهخدا
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب .- مثل عرب عنیزة ؛ سخت رباینده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
حزم عنیزة
لغتنامه دهخدا
حزم عنیزة. [ ح َ م ُ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) نام موضعی است . شاعر گوید : لیالی ترعی الحزم حزم عنیزةالی الصلب یندی روضه فهو بارح .(معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
عنیزتین
لغتنامه دهخدا
عنیزتین . [ ع ُ ن َ زَت َ ] (اِخ ) مثنای عنیزة. گویند جایگاهی است . و نیز گفته اند همان عنیزة است ، چنانکه در عمایة «عمایتان » و در رامة «رامتان » گفتن معمول است و نظایر بسیار دارد. (از معجم البلدان ) .
-
عنیزتان
لغتنامه دهخدا
عنیزتان . [ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) مثنای عنیزة است در حالت رفع. و رجوع به عنیزتین شود.
-
شجا
لغتنامه دهخدا
شجا. [ ش َ ] (اِخ ) نام اجدادی است . (منتهی الارب ). || نام آبی است در توضح بعد از دیار عنیزة. (از معجم ما استعجم ). || نام وادیی است میان مصر و مدینه .(از معجم البلدان ). نام وادیی است . (منتهی الارب ).
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ ق َ ] (اِخ )نام جائی است . یکی از شاعران عرب گوید : فهممت ثم ذکرت لیل لقاحنابلوی عنیزة او بنعف قسام .و ابن خالیوه آن را قشام به ضم قاف و شین معجمه ضبط کرده است . (معجم البلدان ). رجوع به قشام شود.
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص َ ] (اِخ ) وی جد شیوخ کویت مشهور به آل صباح و نخستین کس از این خاندان است که به امارت رسید. صباح از مردم بنی عنیزة است . او ابتدا در خیبر سکونت داشت سپس با قوم خود به کویت شد و امارت یافت در حدود سال 1200 هَ . ق . / 1785 م . درگذشت . (الاع...