کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عنود
/'anud/
معنی
۱. ستیزهکار؛ ستیزنده.
۲. برگردنده از راه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ستیزهکار، عنادورز، عنید، کینهتوز، کینهجو
۲. گردنکش، متمرد، نافرمان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنود
واژگان مترادف و متضاد
۱. ستیزهکار، عنادورز، عنید، کینهتوز، کینهجو ۲. گردنکش، متمرد، نافرمان
-
عنود
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (ص .) 1 - ستیزه کار. 2 - سرکش .
-
عنود
لغتنامه دهخدا
عنود. [ ع َ ] (ع ص ) برگردنده از راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برگشته از قصد و هدف ، و آن فعول بمعنای فاعل است . (از اقرب الموارد). ستیهنده . (دهار). ستیزنده و گمراه . (غیاث اللغات ) : روزگار عنود و دهر کنود به مساوفت و محاسدت به رگ...
-
عنود
لغتنامه دهخدا
عنود. [ ع ُ ] (ع مص ) برگردیدن از راه و میل کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عدول کردن و برگشتن از راه . (از اقرب الموارد). || روان گردیدن خون چندانکه خشک نگردد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جاری شدن خون از رگ...
-
عنود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'anud ۱. ستیزهکار؛ ستیزنده.۲. برگردنده از راه.
-
جستوجو در متن
-
ودود
واژگان مترادف و متضاد
بامحبت، دوستدار، مهربان ≠ عنود
-
عند
لغتنامه دهخدا
عند. [ ع ُ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَنود. رجوع به عنود شود. || ج ِ عَنید. رجوع به عنید شود.
-
لجباز
واژگان مترادف و متضاد
خودراءی، ستیهنده، عنود، کلهشق، یکدنده ≠ منطقی
-
جقم
لغتنامه دهخدا
جقم . [ ] (ع ص ) خودسر. ستیزکار. لج باز. عنود. سرسخت . لجوج . (دزی ).
-
لج باز
لغتنامه دهخدا
لج باز. [ ل َ ] (نف مرکب ) لجوج . ستهنده . ستیهنده در رای خود. مستبد به رأی . یک دنده . یک پهلو. عنود. ستیزه کار. خیره .
-
ستیهنده
لغتنامه دهخدا
ستیهنده . [ س ِ هََ دَ / دِ ] (نف ) نافرمان و سخن ناشنو. (برهان ). بی فرمان . (جهانگیری ). || ستیزه کننده . (برهان ) (آنندراج ). لجوج . (منتهی الارب ). عنید. عنود. (ربنجنی ) (دهار) : بحیله چو روبه فریبنده بودبکینه چو تیر ستیهنده بود. بوالمثل بخاری .|...
-
یک دنده
لغتنامه دهخدا
یک دنده . [ ی َ/ ی ِ دَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) سخت پایدار در عقیده ٔ خویش . لجوج . عنود. یک پهلو. که از رای خود بازنمی آید. ستیهنده . ستیزنده . مستبد به رأی . لجباز. خودرای . (یادداشت مؤلف ). || (ق مرکب ) به یک حال . بی تغییر وضع. آرام . یک نواخت : تا...
-
لدود
لغتنامه دهخدا
لدود. [ ل َ ] (ع اِ) دارو که در یکی از دو کرانه ٔ دهان ریزند به دارودان . ج ، اَلِدّة. و فی المثل : جری منه مجری اللدود. لدید. (منتهی الارب ). دارو که به یک سوی دهان فروکنند. (مهذب الاسماء). || دردی است که در دهان و گلو حادث شود. || (ص ) خصومت کننده ...
-
برگردنده
لغتنامه دهخدا
برگردنده . [ ب َ گ َ دَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بازپس آینده . مراجعت کننده . (فرهنگ فارسی معین ). عَکوم . کرّار. ماصِع. مأنل . مِکَرّ: عَنود؛ برگردنده از راه . قَلوب ؛ بسیار برگردنده . کُلُط؛ برگردنده از خرمی و شادی . (از منتهی الارب ). || انتقال یابند...