کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عنن
معنی
(عَ نَ) [ ازع . عنانة ] (اِ.) ناتوانی جنسی در مرد، عدم توانایی مقاربت در مرد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
impotence
-
جستوجوی دقیق
-
عنن
فرهنگ فارسی معین
(عَ نَ) [ ازع . عنانة ] (اِ.) ناتوانی جنسی در مرد، عدم توانایی مقاربت در مرد.
-
عنن
لغتنامه دهخدا
عنن . [ ع َ ن َ ] (ع اِمص ) پیش آمدگی و پیش گیری چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم مصدر است ازعنن . (از اقرب الموارد). || نامردی و عدم توانایی بر نزدیکی زنان . (ناظم الاطباء). || (اِ) جانب و ناحیه . || ناحق گرفته و باطل . (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
عنن
لغتنامه دهخدا
عنن . [ ع َ ن َ ] (ع مص ) پیش آمدن و پیش گرفتن و ظاهر گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَن ّ. عُنون . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عَن ّ و عنون شود.
-
عنن
لغتنامه دهخدا
عنن . [ ع ُ ن َ ] (ع اِ) ج ِ عُنّة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به عنة شود.
-
عنن
لغتنامه دهخدا
عنن . [ ع ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ عِنان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عنان شود.
-
عنن
دیکشنری فارسی به عربی
عجز
-
واژههای همآوا
-
انن
لغتنامه دهخدا
انن . [ اُ ن َ ] (ع اِ) مرغی است مانند کبوتر که بانگ [ آواز ] اوه اوه [ اَ ه َ اَ ه َ ] کند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مرغی مانند کبوتر ولی سیاه که آوازه ٔ اُه اُه کند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
debility
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضعف، ضعف و ناتوانی، سستی، ضعف قوه باء، عنن
-
debilities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توانایی ها، ضعف، ضعف و ناتوانی، سستی، ضعف قوه باء، عنن
-
ناتوانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیحالی، درماندگی، رخوت، سستی، ضعف، عجز، کمزوری، نازورمندی ۲. عنن ≠ توانمندی
-
نامردی
واژگان مترادف و متضاد
۱. ناجوانمردی ۲. بیحمیتی، بیغیرتی ۳. عنن، ناتوانی ۴. بزدلی، جبن ≠ مردی، غیرت
-
impotence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناتوانی جنسی، لاغری، ضعف جنسی، عجز، نا توانی، کاری، سستی کمر، عنن
-
impotency
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناتوانی جنسی، ضعف جنسی، لاغری، عنن، کاری، سستی کمر، عجز، نا توانی