کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سیرنگ
واژگان مترادف و متضاد
سیمرغ، عنقا
-
سیمرغ
واژگان مترادف و متضاد
سیرنگ، عنقا
-
رخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) پرنده ای موهوم و بزرگ مانند سیمرغ و عنقا.
-
griffons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گریفون ها، اشتر، یکجور لاشخور، عنقا، گاو
-
phoenixes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ققنوس، عنقا، مرغ افسانهای منحصر بفرد، سمندر
-
phoenix
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ققنوس، عنقا، مرغ افسانهای منحصر بفرد، سمندر
-
ام خالد
لغتنامه دهخدا
ام خالد. [ اُم ْ م ِ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) عنقا. (المرصع).
-
gryphons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گریپونها، گاو، اشتر، شیر دال، یکجور لاشخور، عنقا
-
سیمرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sēnē-murūk, sēn-mur] simorq در افسانهها، مرغی بسیاربزرگ که در کوه قاف آشیان داشته؛ سیرنگ؛ عنقا.
-
عنقاء مغربة
لغتنامه دهخدا
عنقاء مغربة. [ ع َ ءُ م ُ رِ ب َ ] (اِخ ) همان عنقاء و عنقاء مُغرب است . رجوع به عنقا و عنقاء مُغرب شود.
-
اشترکا
لغتنامه دهخدا
اشترکا. [ اَ ت َ ] (اِ) نام جانوری است که آنرا بعربی عنقا خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
-
رخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. چهره، رخسار، رخساره، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، وجه ۲. برج، قلعه ۳. پهلوان، جنگجو، گرد ۴. سیمرغ، عنقا
-
آشیانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آشیان، آشانه› 'āšiyāne ۱. لانه؛ لانۀ پرندگان؛ کابوک؛ کابک: ◻︎ برو این دام بر مرغی دگر نِه / که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ: ۸۵۲).۲. خانه؛ مسکن؛ مٲوا.
-
نازک منشی
لغتنامه دهخدا
نازک منشی .[ زُ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) صفت نازک منش : عنقا که ز نازک منشی جای نگه داشت هرگز طرف دامنش از عار تر آمد؟انوری .
-
سیرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sirang مرغی افسانهای و موهوم؛ سیمرغ؛ عنقا: ◻︎ همه عالم ز فتوح تو نگارین گشتهست / همچو آکنده به صدرنگ نگارین سیرنگ (فرخی: ۲۰۵).