کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عنق
/'onoq/
معنی
گردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خر، گردن، معطف
دیکشنری
sullen
-
جستوجوی دقیق
-
عنق
واژگان مترادف و متضاد
خر، گردن، معطف
-
عنق
فرهنگ فارسی معین
(عُ نُ) [ ع . ] (اِ.) گردن ؛ ج . اعناق .
-
عنق
لغتنامه دهخدا
عنق . [ ] (ع اِ) از عیوبی است که اسب را عارض شود، و آن ورم و انتفاخی است به اندازه ٔ یک انار و یا کوچکتر از آن که در پائین خاصره ٔ او پدید آید. عنق عیبی است فاحش و علاج پذیر نباشد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 27).
-
عنق
لغتنامه دهخدا
عنق . [ ع َ ن َ ] (ع اِمص ) درازی گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درازی و سطبری گردن . (از اقرب الموارد). || نوعی از رفتار شتاب ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی سیر و حرکت کردن شتاب آمیز و گشاده و وسیع، برای شتر و...
-
عنق
لغتنامه دهخدا
عنق . [ ع َ ن َ ] (ع مص ) دراز و سطبر گشتن گردن . (از اقرب الموارد).
-
عنق
لغتنامه دهخدا
عنق . [ ع ُ ] (ع اِ) گردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عُنُق شود.
-
عنق
لغتنامه دهخدا
عنق . [ ع ُ ن َ ] (ع اِ) گردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || به معانی دیگر عُنُق . (از منتهی الارب ). رجوع به عُنُق شود.
-
عنق
لغتنامه دهخدا
عنق . [ ع ُ ن ُ ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فاصله ٔ بین سر و بدن . (از اقرب الموارد). بصورت مذکر و مؤنث به کار میرودو تذکیر آن بیشتر است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). بنی تمیم آن را بسکون نون تلفظ میکنند. (از ن...
-
عنق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعناق] (زیستشناسی) [قدیمی] 'onoq گردن.
-
واژههای مشابه
-
عُنُقْ
لهجه و گویش گنابادی
onogh در گویش گنابادی یعنی بد خلق ، بد اخلاق ، غمگین ، در خود فرو رفته ، اندوهگین
-
عُنُق
لهجه و گویش تهرانی
بد اخلاق
-
عوج عنق
لغتنامه دهخدا
عوج عنق . [ ج ِ ع ُ ن ُ ] (اِخ ) همان عوج بن عنق است که گاهی بصورت اضافه ٔ بنوت خوانده می شود : نیکبختان بخورند و غم دنیا نخورندکه نه بر عوج عنق ماند و نه بر عادو ثمود. سعدی .رجوع به عوج (ابن عنق ) شود.
-
عنق الزجاجة
دیکشنری عربی به فارسی
تنگه , راه خيلي باريک , تنگنا , تنگراه
-
بد عُنُق
لهجه و گویش تهرانی
بد اخم، بد اخلاق، گوشت تلخ، بد اُنُر