کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنظوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنظوان
لغتنامه دهخدا
عنظوان . [ ع ُ ظُ ] (ع ص ) مرد بدزبان فحاش و ریاکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و یا مرد استهزأکننده ٔ برانگیزنده . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). عنظیان . رجوع به عنظیان شود. || (اِ) نوعی از شورگیاه که درد شکم آ...
-
عنظوان
لغتنامه دهخدا
عنظوان . [ ع ُظُ ] (اِخ ) آبی است مر بنی تمیم را. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
عنظوانة
لغتنامه دهخدا
عنظوانة. [ ع ُ ظُ ن َ ] (ع اِ) أخص من العنظوان .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یک دانه عنظوان . (از اقرب الموارد). رجوع به عنظوان شود. || ملخ ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، عنظوانات . (اقرب الموارد).
-
عظا
لغتنامه دهخدا
عظا. [ ع َ / ع َ ظِن ْ ] (ع مص ) آماسیدن شکم شتر از خوردن گیاه عنظوان . (از منتهی الارب ). عَظی ̍. (از اقرب الموارد). رجوع به عظی شود.
-
عظی
لغتنامه دهخدا
عظی . [ ع َ ] (ع ص ) شتر آماسیده شکم از خوردن گیاه عنظوان . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عَظ. عَظیان . و رجوع به عظ و عظیان شود.
-
عظی
لغتنامه دهخدا
عظی . [ ع َ ظا / ع َ ظَن ْ ] (ع مص ) آماسیدن شکم شتر از خوردن گیاه عنظوان . (از اقرب الموارد). عَظا. (منتهی الارب ). رجوع به عظا شود.
-
عظیان
لغتنامه دهخدا
عظیان . [ ع َ ظْ ] (ع ص ) شتر آماسیده شکم از خوردن گیاه عنظوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَظی . عَظ. و رجوع به عظ و عظی شود.
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب َ ق َ ] (ع مص ) بیمار گردیدن شتر از خوردن عنظوان که نوعی از شور گیاه است . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
عنظیان
لغتنامه دهخدا
عنظیان . [ ع ِ ] (ع ص ) مرد ریاکار فحاش و یا مرد استهزأکننده ٔ برانگیزنده . رجوع به عنظوان شود. || (اِ) اول جوانی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عرفان
لغتنامه دهخدا
عرفان . [ ع ِ رِف ْ فا / ع ُ رُف ْ فا ] (ع اِ) جندب کلان و بزرگ مانند ملخ . و آن جز در گیاه «رمث » و «عنظوان » یافت نشود. ویا کرمکی است که در رمل و شنهای «عالج » یا «دهناء» موجود میباشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
لافی
لغتنامه دهخدا
لافی . (ص نسبی ) لافزن . که گوید و نکند. که نازد و فخر آرد بچیزی که ندارد. صَلف . متصلّف . مطرمذ. طرماذ. طرمذار : آمد اندر انجمن آن طفل خردآبروی مرد لافی را ببرد. مولوی .از سر و رو تابد ای لافی غمت . مولوی .لعماظ؛ مرد لافی . طرماذ؛ مرد لافی . رجل مُت...
-
اشنان
لغتنامه دهخدا
اشنان . [ اُ / اِ ] (اِ) جوالیقی گوید معرب از فارسی است . و ابوعبیده گفته است به دو لغت (لهجه ) تلفظ شود (ضم و کسر) و آنراحُرُض خوانند. همزه ٔ آن اصلی است زیرا اگر آنرا زاید بگیریم دیگر حروف اصلی بنای آن ، کلمه ای تشکیل نمیدهد و نون بمنزله ٔ لام آن ا...