کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنصلاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنصلاء
لغتنامه دهخدا
عنصلاء. [ ع ُ ص َ / ص ُ ] (ع اِ) پیاز دشتی . رجوع به پیاز موش ، اسقال و عنصل شود.
-
عنصلاء
لغتنامه دهخدا
عنصلاء. [ ع ُ ص ُ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر منذربن درهم کلبی . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
انسلاء
لغتنامه دهخدا
انسلاء. [ اِ س ِ ] (ع مص ) بی غم شدن و دور گردیدن غم از کسی . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). انکشاف . (از اقرب الموارد). بی اندوه شدن و بی عشق شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
انسلاع
لغتنامه دهخدا
انسلاع . [ اِ س ِ] (ع مص ) شکافته شدن پاشنه ٔ کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافته شدن پاشنه ٔ پای . (ناظم الاطباء). شکافته شدن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ).
-
انصلاع
لغتنامه دهخدا
انصلاع . [ اِ ص ِ ] (ع مص ) بالا برآمدن آفتاب یا در وسط آسمان رسیدن یا از ابر بیرون آمدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
پیاز دشتی
لغتنامه دهخدا
پیاز دشتی . [ زِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیاز موش . عُنصُل . عُنصَل . عُنصَلاء. عُنصُلاء. (منتهی الارب ). پیاز صحرائی . بصل الفار. اسقال . (منتهی الارب ). اسقیل . (منتهی الارب ). دوائیست که آن را بعربی بصل الفار گویند. اگر موش بخورد بمیرد و از خ...
-
عنصل
لغتنامه دهخدا
عنصل . [ ع ُ ص َ / ص ُ ] (ع اِ) پیاز دشتی مشهور به اسقال . ج ، عنصلاء. (از منتهی الارب ). پیاز موش . اسقیل . عضلاء. رجوع به اسقال و پیاز موش شود : آن زاغ در آسا بر همچون حبشی کاذر بربسته به شاخ اندر هم سنبل وهم عنصل .منوچهری (دیوان ص 69).