کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) اسودبن کعب عنسی . لقبش ذوالحمار و کذاب است . وی کسی بود که در عهد پیغمبر (ص ) در یمن ادعای پیغامبری کرد. رجوع به اسود (ابن کعب ...) شود.
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمد عنسی صنعانی . رجوع به علی عنسی شود.
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) علی بن موسی بن عبدالملک اندلسی . رجوع به علی عنسی شود.
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عنس بن مالک بن اُدَد. و آن حیی است از مذحج . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عنس (ابن مالک ...) شود.
-
عنسی
لغتنامه دهخدا
عنسی . [ ع َ] (اِخ ) علی بن یحیی یمانی . رجوع به علی عنسی شود.
-
واژههای مشابه
-
علی عنسی
لغتنامه دهخدا
علی عنسی . [ ع ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد عنسی صنعانی . ادیب و شاعر بود و در صنعاء متولد شد و در جمادی الاولی یا جمادی الاَّخره ٔ سال 1139 هَ . ق . در حیمة درگذشت . او راست : 1- الروض الاقحوانی فی الشعیر الزهوانی . 2- عنوان الشرف . 3- کأس المح...
-
علی عنسی
لغتنامه دهخدا
علی عنسی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی . ملقب به شمس الدین . شاعریمانی . وی از بنی عنس و از مذحج بود و مورد خشم الملک المظفر رسولی واقع گشت و او را زندانی کرد و در سال 681 هَ . ق . در زندان درگذشت . (از الاعلام زرکلی از العقوداللؤلؤیة ج 1).
-
علی عنسی
لغتنامه دهخدا
علی عنسی . [ ع َ ی ِع َ ] (اِخ ) ابن موسی بن عبدالملک بن سعید عنسی اندلسی غرناطی مغربی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید. رجوع به ابن سعید و علی (ابن موسی ابن ...) شود.
-
عمار عنسی
لغتنامه دهخدا
عمار عنسی . [ ع َم ْ ما رِ ع َ ] (اِخ ) ابن یاسربن عامر کنانی مذحجی عنسی قحطانی ، مکنی به ابوالیقظان . رجوع به عمار کنانی شود.
-
واژههای همآوا
-
انسی
فرهنگ نامها
(تلفظ: ensi) (عربی ـ فارسی) ( اِنس = انسان، بشر + ی (پسوند نسبت)) ، مربوط به انس ، انسانی ؛ (در قدیم) فردی از انس ، انسان .
-
انثی
واژگان مترادف و متضاد
زن، ماده، مادینه، مونث ≠ ذکر
-
انثی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اِناث] [قدیمی] 'onsā ماده؛ زن.
-
انسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَناسیّ] 'ensi یک تن از مردم.