کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنجد
لغتنامه دهخدا
عنجد. [ ع َ ج َ / ع َج ُ / ع ُ ج ُ ] (ع اِ) مویز، و یا نوعی از آن ، و یا مویز سیاه ، یا هیچکاره ترین آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مویز و یا نوعی از مویز، و مویز سیاه و یا پست ترین مویزها. (ناظم الاطباء).دانه ٔ مویز را گویند که انگور خشک شده باشد و...
-
واژههای همآوا
-
انجد
لغتنامه دهخدا
انجد. [ اَ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ نَجد، زمینهای بلند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || هو طلاّع انجد؛ او دانا و رسا در امور و غالب بر آنهاست . (از لسان العرب ) (ناظم الاطباء). رجل انجد؛ نیک آزماینده ٔ کارها و درآینده و تصرف کننده در آن و ...
-
جستوجو در متن
-
عنجدة
لغتنامه دهخدا
عنجدة. [ ع َ ج َ دَ ] (ع مص ) مویز عنجد گشتن انگور. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مویز گشتن انگور. (از ناظم الاطباء). عنجدشدن انگور. (از اقرب الموارد). رجوع به عنجد شود.
-
قضی
لغتنامه دهخدا
قضی . [ ق َ ضا ] (ع اِ) عنجد که نوعی ازمویز باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ج ِ قِضَة. (اقرب الموارد). رجوع به قِضَه شود.
-
مویز
لغتنامه دهخدا
مویز. [ م َ ] (اِ) ممیز. میویز. سکج . کشمش . زبیب . مامیچ . انگور خشک . (یادداشت مؤلف ). میمیز. (برهان ). قسمی است کلان از انگور که خشک کرده نگاه دارند. مردم عام آن را منقی گویند و به هندی داکهه نامند. (غیاث ) (از آنندراج ). به عربی آن را زبیب گویند...
-
زبیب
لغتنامه دهخدا
زبیب . [ زَ ] (ع مص ) اجتماع آب دهان در دو کنج دهن . (از لسان العرب ). || بسیاری موی . مصدر زَب ّ. مصدر دیگرش زَبَب است . (متن اللغة). رجوع به ازب و زبب و زببه و زباء شود. || (اِ) کف آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (ناظم ال...