کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنة
لغتنامه دهخدا
عنة. [ ع ُن ْ ن َ ] (ع اِ) محوطه ٔ چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حظیره و محوطه ٔ چوبی . (ناظم الاطباء). حظیره ای از چوب که برای شتران و اسبان سازند.(از اقرب الموارد). ج ، عُنَن ، عِنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گلخن دیگ . (منت...
-
واژههای مشابه
-
عنه
لغتنامه دهخدا
عنه . [ ع َ هَُ / ع َن ْه ْ ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: عن ، حرف جر + ه ، ضمیر متصل ) از او. درباره ٔ او. رجوع به عَن شود.
-
عنه
لغتنامه دهخدا
عنه . [ ع ُن ْ ن َ ] (اِخ ) روستایی است به یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از مخالیف یمن است ، و گویند قریه ای است دریمن . (از معجم البلدان ). || نام مردی است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
عَنْهُ
فرهنگ واژگان قرآن
از او
-
عفی عنه
لغتنامه دهخدا
عفی عنه . [ ع ُ ی َ ع َ ه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) بخشوده باد! (فرهنگ فارسی معین ).
-
منوب عنه
لغتنامه دهخدا
منوب عنه . [م َ بُن ْ ع َن ْه ْ ] (ع ص مرکب ) شخصی که کسی به کارش نایب او باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به منوب شود.
-
محکی عنه
لغتنامه دهخدا
محکی عنه . [ م َ کی یُن ْ ع َن ْه ْ ] (ع ص مرکب ) حکایت شده از او.آنکه از او گفته اند. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه از او سخنی یا کلامی نقل شده است . رجوع به محکی شود.
-
مشتکی عنه
لغتنامه دهخدا
مشتکی عنه . [ م ُ ت َ کا ع َن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آن که از او شکایت شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معجوز عنه
لغتنامه دهخدا
معجوز عنه . [ م َ زُن ْ ع َن ْه ْ ] (ع ص مرکب ) چیزی که شخص از دست یافتن بدان ناتوان باشد : و سبب دوم آنکه مطلوب خداوند غم ، یا ازدست رفته باشد و اندریافتن آن متعذر باشد یا معجوز عنه باشد یعنی عاجز باشند از یافتن آن و خداوند هم معجوز عنه نباشد و اگرچ...
-
ابحث عنه
دیکشنری عربی به فارسی
نگران بودن , منتظر بودن , درجستجو بودن , بيمار بودن
-
امتنع عنه
دیکشنری عربی به فارسی
احتراز کردن , امساک کردن , خودداري کردن از , صرف نظر کردن , گذشتن از , اجتناب کردن از , گذشت کردن
-
تخل عنه
دیکشنری عربی به فارسی
پيش رفتن , پيش از چيزي واقع شدن , مقدم بودن بر , چشم پوشيدن از , صرفنظر کردن از , رها کردن
-
عفااللـه عنه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] 'afallāh[o]'anh[o] خدا از او درگذرد؛ خدا گناهان او را ببخشاید.
-
عفی عنه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] 'afeya'anh[o] بخشوده باد.