کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنبرسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنبرسار
لغتنامه دهخدا
عنبرسار. [ عَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) بمعنی عنبرسارا است . عنبرسارا. جایی که عنبر فراوان باشد. || (اِخ ) شهری در کشمیر که عنبرسر نیز گویند. (از ناظم الاطباء). و رجوع به عنبرسارا شود.
-
جستوجو در متن
-
عنبرسارا
لغتنامه دهخدا
عنبرسارا. [ عَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) عنبرسار. پر از عنبر. || خوشبوی ترین عنبرها. (ناظم الاطباء).
-
عنبرستان
لغتنامه دهخدا
عنبرستان . [ عَم ْ ب َ رِ ] (اِ مرکب ) جای آکنده از عنبر. عنبرسار. عنبرزار : از تو وقف صبحدم کاکل پریشان ساختن وز صبا مغزجهانی عنبرستان ساختن .نورالدین ظهوری (از آنندراج ).
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...