کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عنب
/'enab/
معنی
انگور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انگور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنب
واژگان مترادف و متضاد
انگور
-
عنب
فرهنگ فارسی معین
(عِ نَ) [ ع . ] (اِ.) انگور.
-
عنب
لغتنامه دهخدا
عنب . [ ع ِ ن َ ] (ع اِ) میوه ٔ تاک که تازه است و چون خشک شود آن را زبیب (مویز) گویند. (از اقرب الموارد). انگور که میوه ٔ معروف است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). یک حبه ٔ آن را عِنبة گویند. ج ، أعناب . (از اقرب الموارد). عنب را به ف...
-
عنب
دیکشنری عربی به فارسی
انگور , مو
-
عنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعناب] (زیستشناسی) [قدیمی] 'enab انگور.
-
واژههای مشابه
-
عِنَبٍ
فرهنگ واژگان قرآن
انگور ( ولي به درخت آن نيز عنب گفته ميشود )
-
حصن عنب
لغتنامه دهخدا
حصن عنب . [ ح ِ ن ِ ع ِ ن َ ] (اِخ ) حصن العنب . (منتهی الارب ).
-
عنب البقری
لغتنامه دهخدا
عنب البقری . [ ع ِ ن َ بُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی انگور است که آن را در بعض سواحل اندلس عنب البقری نامند. اصابع زینب . انگور خلیلی . رجوع به اصابعالعذاری شود.
-
عنب الثعلب
لغتنامه دهخدا
عنب الثعلب . [ ع ِ ن َ بُث ْ ث َ ل َ ] (ع اِ مرکب )میوه ٔ گیاهی سرخ و گرد که تاجریزی و داردست و سپنگور و روپاس نیز گویند. (ناظم الاطباء). سگ انگور. (آنندراج ). سگنگور. (دهار). نباتی است که بستانی آن کاکنج و بری آن فنا نامیده میشود. (از اقرب الموارد)....
-
عنب الجن
لغتنامه دهخدا
عنب الجن . [ ع ِ ن َ بُل ْ ج ِن ن ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که آن را فاشرا گویند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به فاشرا شود.
-
عنب الحیة
لغتنامه دهخدا
عنب الحیة. [ ع ِ ن َ بُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی رستنی باشد که آن را فاشرا و کبر گویند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به فاشرا شود.
-
عنب الدب
لغتنامه دهخدا
عنب الدب . [ ع ِ ن َ بُدْ دُب ب ] (ع اِ مرکب ) درختی است کوهی که آن را غابش نیز نامند. رجوع به غابش شود.
-
بنت عنب
لغتنامه دهخدا
بنت عنب . [ب ِ ت ُ ع ِ ن َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به بنت العنب شود.
-
خاتون عنب
لغتنامه دهخدا
خاتون عنب . [ ن ِع ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور. (آنندراج ). رجوع شود به مجموعه ٔ مترادفات ص 224.