کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنان گرد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عنان گرد کردن
معنی
( ~ . گِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - آماده شدن . 2 - آمادة حمله شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنان گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - آماده شدن . 2 - آمادة حمله شدن .
-
عنان گرد کردن
لغتنامه دهخدا
عنان گرد کردن . [ ع ِ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مهیا و آماده شدن . مهیای تاخت و حمله گشتن : وگر جنگ را گرد کرده عنان یکایک بخوناب داده سنان . فردوسی .همه جنگ را گرد کردن عنان ز بالا به دشمن نمودن سنان . فردوسی .چو برگشت شب گرد کرده عنان سپیده برآورد رخ...
-
واژههای مشابه
-
گسسته عنان
لغتنامه دهخدا
گسسته عنان . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ع ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم یله و مرکب بی قید خلیعالعذار که به هر طرف خواهد راه رود. (آنندراج ) : فرستاده فوجی ز شیرافکنان به دنبال خصم گسسته عنان .ملا عبداﷲ هاتفی (از آنندراج ).
-
گران عنان
لغتنامه دهخدا
گران عنان . [ گ ِ ع ِ ](ص مرکب ) آنکه لگام اسب را بکشد در روز جنگ و جز آن تا اسب برجای ماند. (آنندراج ). مقابل سبک عنان . || مردم کاهل و یا اسب کاهل . (ناظم الاطباء).
-
سبک عنان
لغتنامه دهخدا
سبک عنان . [ س َ ب ُ ع ِ ] (ص مرکب ) بمعنی سبک رو که کنایه از تند و تیز براه رونده و جلدرفتار و شتاب رو باشد. (برهان ). تند و تیز. (انجمن آرا). شتاب رو. (رشیدی ). تیزرفتار. (غیاث ). مرادف سبکپای . (آنندراج ). جلد و چابک . (ناظم الاطباء). سبک سیر : دی...
-
فراخ عنان
لغتنامه دهخدا
فراخ عنان . [ ف َ ع ِ ] (ص مرکب ) مرکبی که عنانش آزاد باشد : گاه از او اشهب فراخ عنان گاه از او ادهم درازرکاب .سوزنی .
-
گسسته عنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹گسستهلجام، گسستهلگام، گسستهمهار› gosaste'enān ۱. عنانبریده؛ لجامگسیخته.۲. [مجاز] سرخود؛ سرکش؛ بیقید.
-
سبک عنان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . عِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) تندرو.
-
آتش عنان
لغتنامه دهخدا
آتش عنان . [ ت َ ع ِ ] (ص مرکب ) تند (سوار).
-
عنان برشکستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ. ش کَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) روی گرداندن .
-
عنان تافتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - برگشتن . 2 - رو گرداندن .
-
عنان ربودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) ابتکار عمل را به دست گرفتن .
-
عنان زنان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) [ ع - فا. ] (ق .) شتابان .
-
عنان گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) برگشتن .