کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عنان
/'enān/
معنی
۱. لگام؛ دهانۀ اسب.
۲. دوال لگام که سوار به دست میگیرد.
〈 عنان با (بر) عنان رفتن: [قدیمی]
۱. پهلوبهپهلو اسب راندن.
۲. [مجاز] برابر بودن.
۳. بهموازارت هم راه رفتن.
〈 عنان تافتن: [قدیمی، مجاز] برگشتن؛ روگردان شدن.
〈 عنان کشیدن: [قدیمی]
۱. زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن.
۲. [مجاز] بازایستادن؛ توقف کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
افسار، پالهنگ، دهنه، زمام، لجام، لگام، مهار
دیکشنری
bridle, control, curb, rein
-
جستوجوی دقیق
-
عنان
واژگان مترادف و متضاد
افسار، پالهنگ، دهنه، زمام، لجام، لگام، مهار
-
عنان
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) لگام ، زمام ، افسار.
-
عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع َ ] (ع اِ) ابر یا ابر آب گیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عنان السماء؛ آنچه از آسمان بنظردرآید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : نور و شعله هر یکی شمعی از آن برشده خوش تا عنان آسمان . مولوی .دو درم سنگ ...
-
عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع َن ْ نا ] (ع ص ) درنگ کار. گویند هو عنان الخیر؛ یعنی وی در نیکی درنگ میکند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || سباق . (المنجد).
-
عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع ِ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). وادیی است در دیاربنی عامر که قسمت بالای آن متعلق به بنی جعدة و قسمت پایین آن متعلق به بنی قشیر است . (از معجم البلدان ).
-
عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عُنّة.(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عنة شود.
-
عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع ِ ] (ع اِ) دوال لگام که بدان اسب و ستور را بازدارند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوال لگام که سوار به دست گیرد، و اطلاق آن بجای مهار، نیز صحیح باشد. (از آنندراج ). تسمه ٔ لجام که بوسیله ٔ آن چهارپا را نگه دارند. (از اقرب الموارد). دو...
-
عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع ِ ] (ع مص ) معارضه کردن . (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شریک بودن دو کس در مالی خاص نه در سایر اموال . یا معارض خرید کسی شدن بغرض مشارکت در آن چیز. یا برابر و مساوی بودن هر دو شریک در انبازی ، بدان جهت که هر دو د...
-
عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع ِ ](اِخ ) زنی شاعره . (منتهی الارب ). جاریه ٔ ناطقی . زنی شاعر، ادیب و نویسنده بود و هارون الرشید او را به سی هزار دینار خرید. عنان را با شعرا و نویسندگان معاصرخود اخبار و حکایاتی است که در کتب مختلف ذکر شده است . رجوع به اعلام النساء ج 3 ...
-
عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع ُن ْ نا ] (ع اِ) اصل العنوان . (منتهی الارب ).
-
عنان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَعِنَّة] 'enān ۱. لگام؛ دهانۀ اسب.۲. دوال لگام که سوار به دست میگیرد.〈 عنان با (بر) عنان رفتن: [قدیمی]۱. پهلوبهپهلو اسب راندن.۲. [مجاز] برابر بودن.۳. بهموازارت هم راه رفتن.〈 عنان تافتن: [قدیمی، مجاز] برگشتن؛ روگر...
-
عنان
دیکشنری فارسی به عربی
زمام , لجام
-
واژههای مشابه
-
گسسته عنان
لغتنامه دهخدا
گسسته عنان . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ع ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم یله و مرکب بی قید خلیعالعذار که به هر طرف خواهد راه رود. (آنندراج ) : فرستاده فوجی ز شیرافکنان به دنبال خصم گسسته عنان .ملا عبداﷲ هاتفی (از آنندراج ).
-
گران عنان
لغتنامه دهخدا
گران عنان . [ گ ِ ع ِ ](ص مرکب ) آنکه لگام اسب را بکشد در روز جنگ و جز آن تا اسب برجای ماند. (آنندراج ). مقابل سبک عنان . || مردم کاهل و یا اسب کاهل . (ناظم الاطباء).