کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عناق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عناقان
لغتنامه دهخدا
عناقان . [ ع َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عناق . (منتهی الارب ). رجوع به عناق شود.
-
بغل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حضنة , عناق
-
در بر گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
عناق ، إِحَاطَة
-
ام غنجل
لغتنامه دهخدا
ام غنجل . [ اُم ْ م ِ غ ُ ج ُ ] (ع اِ مرکب ) عناق الارض . (المرصع). در اقرب الموارد غُنجُل بمعنی عناق الارض است . رجوع به عناق الارض شود.
-
عنوق
لغتنامه دهخدا
عنوق . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَناق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عناق شود.- امثال :العنوق بعد العنوق ؛ مثلی است که در تنگ حالی بعدِ فراخ حالی آرند. رجوع به عناق شود.
-
دراغوش گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
اضفر , حضنة , دلال , عناق , مشبک
-
شامل بودن
دیکشنری فارسی به عربی
احتو , احط , اشمل , تضمن , عناق , ميراث
-
پذیرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
استلم , استمع , اسمح له , اسمع , اقبل , عناق ، إِجابَة
-
سها
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] (اِ.) ستاره ای کوچک و کم نور در صورت فلکی دب اکبر در انتهای ملاقه پهلوی عناق .
-
عنیق
لغتنامه دهخدا
عنیق . [ ع ُ ن َی ْ ی ِ ] (اِخ ) مصغر عَناق ، و آن جایگاهی است در شعر جریر. (از معجم البلدان ).
-
اعنق
لغتنامه دهخدا
اعنق . [ اَ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ عَناق ، بزغاله ٔ ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
سها
فرهنگ نامها
(تلفظ: sohā) (عربی) (در نجوم) ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت فلکی دُب اکبر که در قدیم قوت چشم و دوربینی آن را با این ستاره امتحان میکردند .
-
غنجل
لغتنامه دهخدا
غنجل . [ غ ُ ج ُ ] (ع اِ) سیاه گوش . ج ، غَناجِل .(منتهی الارب ) (آنندراج ). بترکی قره قولاق یا قره قولاخ گویند. فُرانِق . پروانه . پروانک . تَفَه . عناق الارض .
-
Alcor
سُها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارۀ 80 دب اکبر که کوتولهای از ردۀ الف 5 با قدر 0/4 واقع در فاصلۀ 90 سال نوری است و با ستارۀ عناق ستارهای دوگانه میسازد که با چشم غیرمسلح دیده میشود
-
تمیلة
لغتنامه دهخدا
تمیلة. [ ت ُ م َ ل َ ] (ع اِ) جانوری است در حجاز مانند گربه . ج ، تملان و تمیلات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). عناق الارض . تفه و نر آن را فنجل گویند. (از ذیل اقرب الموارد).