کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عناق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عناق
/'anāq/
معنی
ستارهای در صورت فلکی دب اکبر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عناق
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (مص م .) یکدیگر را در آغوش گرفتن .
-
عناق
لغتنامه دهخدا
عناق . [ ع َ ] (اِخ ) دختری است که اول بار از آدم و حوا متولد گردید. رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 1 ص 21 شود.
-
عناق
لغتنامه دهخدا
عناق . [ ع َ ] (اِخ ) رودباری است در زمین طی . (منتهی الارب ).
-
عناق
لغتنامه دهخدا
عناق . [ ع َ ] (اِخ ) مناره ای است قدیم در دهناء که ذوالرمة از آن یاد کرده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مناره ای است عادی در بادیه که از سنگ بنا شده و آن را عناق ذوالرمة گویند، چه وی آن رادر شعر خود آورده است . رجوع به معجم البلدان شود.
-
عناق
لغتنامه دهخدا
عناق . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). وادی عناق ،وادیی است در حمی در خاک غنی . (از معجم البلدان ).
-
عناق
لغتنامه دهخدا
عناق . [ ع َ ] (اِخ ) نام اسب مسلم بن عمر باهلی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عناق
لغتنامه دهخدا
عناق . [ ع َ ] (ع اِ) بزغاله ٔ ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماده از بچه های بز پیش از رسیدن به یکسالگی . (از اقرب الموارد). و بعضی نوشته اند که از حین ولادت آن تا چهارماهگی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بزبچه . ج ، اَعنُق ، عُنوق ....
-
عناق
لغتنامه دهخدا
عناق . [ ع ِ ] (ع مص ) به گردن هم دست درآوردن به محبت و جز آن . (از منتهی الارب ). معانقه و به گردن همدیگراز محبت دست درآوردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دست با گردن شدن . دست به گردن شدن : روزگار شادی آمد، مطربان باید کنون گاه ناز و گاه راز ...
-
عناق
دیکشنری عربی به فارسی
دراغوش گرفتن , در بر گرفتن , بغل کردن , پذيرفتن , شامل بودن
-
عناق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) 'anāq ستارهای در صورت فلکی دب اکبر.
-
عناق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enāq دست در گردن یکدیگر زدن؛ یکدیگر را در آغوش گرفتن؛ معانقه.
-
واژههای مشابه
-
عناق الارض
لغتنامه دهخدا
عناق الارض . [ ع َ قُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) جانوری است از دواب که سیاه گوش نامندش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جانوری که سیاه گوش نامند، و یا جانوری شبیه به فهد. (ناظم الاطباء). دابه ای است از شکارکنندگان و چنگال داران ، مانند فهد و یا سگ . و آن جا...
-
واژههای همآوا
-
اناق
لغتنامه دهخدا
اناق . [ اَ ] (ترکی - مغولی ، اِ) ایناق . (فرهنگ فارسی معین ). ندیم . مقرب . مصاحب . (فرهنگ فارسی معین ، ذیل ایناق ): چون به آق خواجه قزوین رسید ارغابیتکچی برادر بوغدای ، تخت و تاج موروث و مکتسب مسخر شود در حضرت هیچ کس از تو اناق تر نباشد. (تاریخ غاز...