کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عناص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عناص
لغتنامه دهخدا
عناص . [ ع َ صِن ْ ] (ع اِ) عناصی . ج ِ عنصوة. رجوع به عَناصی شود.
-
واژههای همآوا
-
اناث
واژگان مترادف و متضاد
۱. بانوان، زنان، نسوان ۲. مادینگان ≠ رجال، مردان ۳. نرینهها
-
أُنَاسٍ
فرهنگ واژگان قرآن
انسانها-بشرها
-
اناث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اُنثیٰ] 'o(e)nās = انثی
-
اناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اِنْس] [قدیمی] 'onās = اِنس
-
آناس
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جمع انسان .
-
اناث
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ انثی ؛ زنان . ؛~ و ذکور زنان و مردان .
-
اناس
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] ( اِ.) مردم ، مردمان .
-
عناس
لغتنامه دهخدا
عناس . [ ع ِ ] (ع مص ) دیر ماندن دختر در خانه بی شوی ، چندانکه از شمار ابکار برآید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). طولانی شدن ماندن دختر در خانه ٔ خانواده ٔ خود پس از بلوغ ، و هرگز ازدواج نکردن وی . عانس شدن دختر. (از اقرب الموارد). ترشیده شدن . عنوس ...
-
اناث
لغتنامه دهخدا
اناث . [ اِ ] (ع اِ) ج ِاُنْثی ̍. ماده ها. (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). مقابل ذکور. مادگان . زنان . در فارسی غالباً اُناث تلفظ کنند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
اناث
لغتنامه دهخدا
اناث .[ اِ ] (ع اِ) ستاره های اُنْثی ̍. (ناظم الاطباء). ستاره های خرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آنچه جان ندارد مانند درخت و سنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قاموس از ذیل اقرب الموارد).
-
اناث
لغتنامه دهخدا
اناث .[ اُ ] (از ع ، اِ) ماده از انسان ، بزرگ باشد یا کوچک ، دختر باشد یا زن . (ناظم الاطباء). زنان . مادگان :از تو نوشند از ذکور و از اناث بی دریغی در عطایا مستغاث . مولوی .- اناثاً و ذکوراً؛ خواه زن و خواه مرد و خواه دختر و خواه پسر. (ناظم الاطباء)...
-
اناس
لغتنامه دهخدا
اناس . [ اُ ] (اِخ ) شهریست در کرمان از نواحی روذان و در سرحد فارس و کرمان واقع است . (از معجم البلدان ).
-
اناس
لغتنامه دهخدا
اناس . [ اُ ] (ع اِ) مردمان . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). مردم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انس . ناس . (فرهنگ فارسی معین ) : یوم ندعوا کل اناس بامامهم . (قرآن 71/17).نبید خور که بنوروز هر...